بیوگرافی کارلس پویول سافورکادو
بیوگرافی کاپیتان متعصب بارسلونا....
کارلس پویول فوتبالش را از تیم محلی دهکده کوچکی به نام لاپوبلا ده سگور که در آن متولد شده بود آغاز کرد. استعداد او خیلی زود توجهات را به خود جلب کرد و در سن هفده سالگی جذب آکادمی بارسا در لاماسیا شد.
او به سرعت به ترکیب ثابت تیم دوم بارسا رسید و سپس پیشرفت کرد تا در دوم اوکتبر 99 به دستور لوئیز فن گال در برابر وایادولید کار خود را با تیم اصلی بارسا آغاز کرد. بازیهای او بیشتر و بیشتر شد تا اینکه او پست دفاع راست را به طور کامل از آن خود کرد. وی با استفاده از عزم و اراده بسیار قویش و همچنین با تلاش بسیار زیاد، کارلس پویول خود را با پست دفاع مرکزی وفق داد.
در فصل 2003-2004، او به عنوان کاپیتان سوم تیم انتخاب شد و نقش حیاتی در پیشرفت و صعود تیم به رده های بالای جدول لیگ را ایفا کرد. پویول در آن فصل 27 بازی در لیگ و 7 بازی در جام یوفا انجام داد.
با این حال، کارلس پویول تا فصل 2004-2005 برای کسب اولین جام خود با بارسا انتظار کشید. او در آن مقطع کاپیتان نخست تیم اصلی بارسا و یکی از ارکان موفقیت تیم رایکارد در قهرمانی در لیگ بود. در پایان فصل، رویای او به حقیقت پیوست و او جام قهرمانی لیگ را در نو کمپ بالای سر برد.
در طی فصل 2005-2006، او به همان خوبی فصل قبل بازی کرد. کاپیتان بارسا این افتخار را داشت که قبل از بلند کردن جام قهرمانی لیگ قهرمانان در پاریس پس از پیروزی خاطره انگیز برابر آرسنال در استادو فرانس، و قبل از بازی با اسپانیول در لیگ تیمش به عنوان قهرمان لیگ معرفی شود. پویول در کل فصل تنها پنج بازی را از دست داد که هیچ کدام به خاطر مصدومیت نبود. در سه بازی او به دستور سرمربی فرانک رایکارد به استراحت پرداخت و در دو بازی دیگری که بازی نکرد محروم بود. او همچنین یک گل در پیروزی خانگی 5-0 برابر رئال سوسیه داد در 30 اکتبر 2005 به ثمر رساند.
کارلس پویول یکی از اعضای تیم ملی اسپانیا نیز هست و در جام جهانی 2002 و جام ملتهای اروپا 2004 و جام جهانی 2006 به همراه این تیم شرکت کرد.
خصوصیات و ویژگی ها
کارلس پویول بازی خود را در تیم اصلی بارسا به عنوان دفاع راست شروع کرد اما رفته رفته به یک دفاع وسط عالی تبدیل شد. او شایستگی هایش را با تلاش بسیار زیاد و نظم و انظباط خود در درون زمین نشان داده است. او یک بازیکن نمونه نیز به شمار میرود، او هیچ گاه کارها را وقتی باید از حمله به دفاع رفت پیچیده نمی کند.
همچنین اگر شرایط ایجاب کند، توانایی بازی در پست دفاع چپ را نیز داراست. اگرچه او خیلی بلند قد نیست (178 سانتیمتر)، قدرت بدنیش او را در هوا بسیار قوی کرده است و در دفاع نفر به نفر با مهاجمینی که از او بلند قد تر هستند بسیار تواناست. وی همچنین علاقه زیادی به شرکت در حمله ها به خصوص روی ضربات آزاد و کرنرها دارد.
بیش از هر چیز، کارلس پویول به خاطره خصوصیات شخصیتیش و توانایی هایش برای هدایت تیم به عنوان کاپیتان و تعصبی که به پیراهن بارسا دارد الگوی تمام بازیکنان است. او یک مثال ایده آل از یک بازیکن در اختیار تیم است و وقتی که باید جلوی حمله تیم مقابل را بگیرد، دست به هیچ کار اضافه ای نمی زند.
افتخارات
بارسلونا
05- 2004 : لالیگا
06- 2005: سوپرجام اسپانیا
06- 2005: لالیگا
06- 2005: لیگ قهرمانان اروپا
07- 2006: سوپرجام اسپانیا
تیم ملی اسپانیا
2000: مدال نقره بازی های المپیک سیدنی
2008: مدال طلای بازی های یورو 2008
مشخصات فردی
نام:کارلس پویول سافورکادو
پست:مدافع
محل تولد:لا پبلا ده سگور
تاریخ تولد:1978-04-13
قد:178 سانتیمتر
وزن:80 کیلوگرم
بیوگرافی ایدور اسماری گودیانسن
ایدور اسماری گودیانسن اولین بازیکن ایسلندی تاریخ بارسا است، کشوری که شاید در ورزش های توپی دیگر مثل هندبال و یا در اسکی شناخته شده تر از فوتبال باشد.
گودیانسن فوتبالش را از سنین پایین شروع کرد، شاید این را از پدرش که بازیکن تیم ملی ایسلند بود به ارث برده است. وقتی او تنها 16 سال داشت، کارش را در لیگ ایسلند آغاز کرد و با زدن 7 گل در 17 بازی به کار خود در این لیگ پایان داد و توجه پی اس وی آیندهوون را به خود جلب کرد و به این تیم پیوست و دو فصل در آنجا بازی کرد.
گودیانسن بعد از آن به زادگاهش بازگشت تا در فصل 97-98 برای تیم کی.آر ریکیاویک بازی کند، قبل از آنکه به با تیم لیگ برتری بولتون وندررز قرارداد امضا کند، جایی که وی قبل از پیوستنش به چلسی دو فصل در آنجا بازی کرد. او تیم لندنی را با رکورد 62 گل در 219 بازی در طی 6 سال حضورش در استمفورد بریج به قصد جایگزینی لارسن در بارسا ترک کرد. بازیکنی با تجربه و موثر در بالاترین سطح.
خصوصیات و ویژگی ها
گودیانسن استیل و روش خود را در لیگ برتر انگلیس بالا برد و این مرد اروپای شمالی خیلی اهل شلوغ کردن و عجله و نیست و او در هوا بسیار قوی است و همچنین او بازیکن دو پایی است. اما گودیانسن همچنین تکنیک قابل توجه و مهارت حمل توپ خوبی دارد و این همه کاره بودنش باعث شد بتواند هم در پست مهاجم و هم در میانه میدان برای چلسی بازی کند. مهارت او در خط هافبک او را به یکی ار پاسور گل های موثر در لیگ انگلیس تبدیل کرد.
افتخارات
بارسلونا
2006-07 سوپرجام اسپانیا
چلسی
2005-06 لیگ برتر
2004-05 لیگ برتر
2004-05 جام اتحادیه
2000-01 جام خیریه
پی اس وی آیندهوون
1996-97 لیگ
1996-97 سوپرجام
1995-96 جام حذفی
مشخصات فردی
نام:آیدور اسماری گودیانسن
پست:مهاجم
محل تولد:ریکیاویک (ایسلند)
تاریخ تولد:1978-09-15
قد:185 سانتیمتر
وزن:82 کیلوگرم
بیوگرافی تیتی انری.......!!!
نام : تیری دانیل آنری
تولد : 17 آگوست 1977 / پاریس -فرانسه
قد / وزن : 1.88 / 83
اسم مستعار : تیتی
باشگاه : بارسلونا
پست : مهاجم
او در سالهای 1983 تا 1989در تیم نوجوانان شهر زادگاهش بازی میکرد. سپس بین سالهای 1989 تا 1990 به باشگاه پالایسو و از 1990 تا 1992 ویری چاتیلون و 1992 تا 1994 ورسای نقل مکان کرد و زیر نظر ربیان مختلفی فوتبال را آموخت . اولین فعالیت حرفه ایی او با باشگاه موناکو آغاز شد . درست در سن 17 سالگی . و در این زمان او بعوان یار مهاجم برزیلی موناکو - سونی اندرسون - قرار گرفت . اولین تجربه ملی او در سال 1997 مقابل تیم ملی آفریقای جنوبی بود. او با پیراهن آبی تمی ملی کشورش در سال 1998 به قهرمانی جهان دست یافت . و در آن سری مسابقات 3 گل به ثمر رساند . همچنین با تیم ملی فرانسه به عنوان قهرمانی اروپا هم دست یافت . (سال 2000) در این سالها او همچنان بعنوان امتیاز آورترین بازیکن تیمش بود و سر انجام در سال 2003 جام کنفدراسیون ها را فتح کرد. بعد از مسابقات جام جهانی 1998 فرانسه او از تیم موناکو جدا شد و یونتوس ایتالیا پیوست . مبلغ قرار داد او در آن زمان 14 میلیون پوند بود . و بعلت اینکه او با سیستم بازی دفاعی ایتالیایی و استفاده نادرست از او در پست تیمی او این تیم را ترک کرد. در زمانی که او در یونتوس بود تنها 3 گل برای تمیش در طول یک فصل به ثمر رساند . در سال 1999 با مبلغ 10.5 پوند به باشگاه آرسنال پیوست . و باز هم با مربی اش در تیم موناکو کار می کرد کسی نبود جز ارسن ونگر . آرسن ونگر او را درست در جایی قرار داد که پست تخصصی اش بود و روان در آن بازی می کرد. از سال 2005 او کاپیتان تیم آرسنال بود . قبل از او یک فرانسوی دیگر به نام پاتریک ویرا این سمت را داشت .
او رکورد های جالبی را از خودش در تیم آرسنال و لیگ برتر انگلستان بر جای گذاشت :
اقای گل انگلستان با 23 گل زده
100 گل در مسابقات لیگ برتر
بیش از 151 گل زده برای باشگاه آرسنال که کسی این رکورد را نداشته است تا کنون
او همچنین جایزه های زیادی را کسب کرده است از جمله :
سه بار از طرف انجمن نویسندگان ورزشی به عنوان بهترین بازیکن انتخاب شد
دو بار بعنوان مرد سال فوتبال فرانسه انتخاب شده است
آقای گل انگلستان با 23 گل زده
در فصل 06-2005 از طرف باشگاه های بارسلونا و رئال مادرید پیشنهاد هایی به او شد و این امر باعث شد تا آرسنالی ها قرارداد خود را با کاپیتان تیمشان تمدید کنند . و او بطور شفاهی با آرسنال توافق کرد و از 28 آپریل 2006 او دیگر هیچ تعهد رسمی به آرسنال ندارد .
او چندی بار در آگهی های تبلیغاتی رنو فرانسه حاضر شده است و در سال 2003 او به همرا همسر انگلیسی اش که یک مدل می باشد در تبلیغی برای شرکت پپسی حاضر شدند. آنری در سال 2001 مبلغ 9 میلیون پوند با شرکت نایک قرار داد بست و تبلیغات انحصاری این شرکت راانجام داد .بعد از مسابقات جام جهانی آلمان قرار داد او با شرکت نایک تمام می شود و آنری مدل شرکت ریباک خواهد بود . همچنین او بعنوان مدل مرد مارک معروف Estee Lauder می باشد .
آدر 27 می 2005 اولین فرزند او و همسرش نیکول مری Nicole Merry .به دنیا آمد.. همسرش یک مدل انگلیسی می باشد . آنها در Hampstead در قسمت شمالی لندن زندگی می کنند . او به راحتی به زبانهای فرانسه انگلیسی و ایتالیایی صحبت می کند و تنها کسی است که سه جایزه مهم فوتبال را برنده شده است
433 سال پیش، پدر علم نجوم جدید درکشور آلمان چشم به جهان گشود. (یوهانس کپلر)در طی عمر پرفراز و نشیب خود با تفحص درستارهها و سیارات، توانست قوانین معروف کپلر راارائه دهد که امروزه به عنوان قوانین سهگانه کپلردر نجوم بکار میرود، او وقتی ادعا کرد کهسیارهها در مدارهای بیضوی بدور خورشیدمیچرخند و خورشید تنها نیروی اداره کنندهمدارهای سیارات است; مورد اعتراض سنتها وباورهایی که قرنها پایدار بود قرار گرفت. قوانینسهگانه او در مورد حرکت سیارهای که به قوانینکپلر معروفند تاثیر عمیقی بر ستارهشناسان بعد از اوبهجا گذاشتند و امروزه نیز برای تجسم و درکمنظومه شمسی دارای اهمیت فراوانی میباشند.
او یکی از طرفداران سرسخت نظریه خورشیدمرکزی یا منظومه شمسی بود. آنچه کهمیخوانید به بررسی زندگی این دانشمند و منجماشارهای خواهد داشت.
فروپاشی خانواده
(یوهانس کپلر) در ساعت چهار و سی و هفتدقیقه صبح شانزدهم می 1571 در وایل اشتاتآلمان متولد شد او تاریخ انعقاد نطقه و ساعت وروز تولدش را در جدول طالعبینی خویشیادداشت کرده بود.
یوهانس در تاکستان زیبای سوابیا و کشتزارهایجنوبغربی آلمان که بین جنگ سیاه و رودخانهراین واقع است، دوران کودکیاش را گذراند. اودر خانوادهای بزرگ شد که در فقر و تنگدستیبسر میبردند. البته پدربزرگ وی سبالدوسپوستفروش بود و دودمانی اشرافی داشت.مدتی نیز در مقام شهرداری و جزء افراد برجستهشهر به شمار میرفت.
اما پس از وی افراد خانواده محترم کپلر، راهانحطاط را پیمودند. فرزندان و نوادههایسبالدوی بطور تباه شده همسرانی هم کهبرگزیدند از همین نوع بودند.
برای مثال پدر یوهانس یک مرد لاابالی وبیبند و بار بود به حدی که حکم اعدامش صادرشده بود. مادر یوهانس، کاترین دختر یکمهانسرادار بود که زیردست خالهاش پرورشیافت. خاله او به جزم جادوگری و آلوده کردنجوانان به فساد و مواد مخدر سوزانده شد.
یوهانس در خانه پدر بزرگ خود که به پدرشارث رسیده بود بزرگ شد. مادر بزرگ یوهانسنیز زنی تندخو، دروغگو، مفسد و میخاره بود.
پدر یوهانس، هالیزیش نام داشت مردی شریر،سرسخت، ستیزجو و بیبندوبار بود، همین رفتار وخلق و خویش سبب شد که همه ثروت پدر وهمسرش را به باد دهد. پدر و مادر یوهانس همیشهدر خانه با هم نزاع داشتند.
یوهانس از دوران کودکیاش خاطرات تلخیبه یاد داشت. وقتی یوهانس 6 ساله بود پدر خانهرا فروخت و میخانهای گشود. در سال 1578پدر به دلیل زایل شدن عقل بر اثر مشروبات الکلیبشکه باروتی را منفجر کرد و یوهانس 7 ساله دراین انفجار زخمی شد.
علیرغم این که خانواده کپلر از زمرهقدیمیترین خانوادههای پروتستان شهر وایل بهشمار میآمدند اما اعضای خانواده زندگیبیریشه و فاسدی داشتند.
پدر یوهانس، کاترین همسرش را به شدتکتک میزد به طوری که یک بار زیر مشت ولگدهای او، کاترین یک هفته بیهوش بود. البتهکاترین نیز در بیثباتی چیزی از همسرش کمنداشت. او که با خاله جادوگرش زندگی کردهبود، از گیاهان مخدرزا شربتهایی درستمیکرد و به جوانان میفروخت و در میخانهشوهرش میرقصید.
یوهانس شش خواهر و برادر داشت که سه تناز آنان در کودکی درگذشتند. هاینزشکوچکترین برادر یوهانس مبتلا به بیماری صرعبود که ارث خانوادگی آنان به شمار میرفت.بعدها در جوانی دزد و راهزن شد و سرانجام بادرماندگی نزد مادر بازگشت و در سن 42 سالگیدر خانه مادر بر اثر بیماری صرع درگذشت.
همانطور که خواندید یوهانس دورانکودکی عجیبی داشت، اما از لحاظ خلق و خویبسیار منحصر به فرد بود. او برای تحصیل به مدرسهپروتستان رفت و در اثر هنر و استعدادی که ازخود نشان داد به وسیله استادانش روانه دانشگاهتوبینگن شد.
در همان سالها بود که پدر خانه را ترک کرد وناپدید شد.
ورود به دنیای نجوم
کپلر جوان از مشاهده یک ستاره دنبالهدارعظیم به ستارهشناسی علاقمند شد. او برای کسبدرآمد رو به معلمی آورد و در مدرسه شبانهروزیپروتستان در گراتس معلم ریاضیات شد. او برایافزودن درآمد ناچیز خود، تقویمهای نجومی رابه چاپ رساند که وضع هوا، سرنوشت شاهزادههاو خطرات وقوع جنگها را پیشبینی میکرد.شهرت وی در این زمینه بزودی در سراسر شهرپخش شد و سرانجام در دربار امپراطور رودلف بهطالعبینی پرداخت.
او در سال 1596 کتاب رموز جهان را منتشرکرد. در این کتاب فواصل هریک از سیاراتخورشید را بیان کرد.
او مدت ده سال از عمر خود را صبورانه وقفکار سخت و بررسی بر روی حرکت سیارات وقوانین ریاضی حاکم بر آنان کرد. او همهکارهایش را به تنهایی و بدون یاری گرفتن از کسیانجام میداد. اماارزش کار او به جز از سوی چندتن از شاگردانش درک نشد.
طرح تلسکوپ او به عنوان یک تلسکوپ مجهزدر ان زمان ارائه شد. او توانست یک ستاره جدیدرا کشف کند که امروزه آن را اختر کپلر مینامند.
قوانین کپلر
کپلر در سال 1606 کتاب نجوم جدید رامنتشر کرد و درآن نشان داد که سیارهها درمدارهای بیضیشکل به دور خورشید و حول یککانون مشترک حرکت میکنند و این که اگر خطیبین خورشید و یک ستاره در حال حرکت رسمشود این خط در زمان مساوی از نواحی مساوی ازمدار بیضی خواهد گذشت. این ادعاها را بهعنوان قوانین اول و دوم کپلر میشناسید.
او بعد از چندین سال مطالعه در حرکتسیارات در سال 1618 موفق به کشف قانون سومخود شد. کپلر بر پایه آن یافتهها قوانین سهگانه رادرباره حرکت سیارات بیان کرد وکتاب هماهنگیجهان را منتشر کرد.
کپلر درباره کتب خود چنین نوشته است: منکتابهای خود را مینویسم خواه خوانندگانمردان فعلی یا آیندگان باشند. برایم تفاوتیندارد. این کتابها میتواند سالها انتظارخوانندگان واقعی خود را در بر داشته باشد. مگرنه خداوند شش هزار سال انتظار کشید تاتماشاگری بای آثار خودش پیدا کند.
به طور کلی قوانین کپلر رابطه مستقیمی باقوانین حرکت نیوتن دارد.
در واقع نیوتن از طریق قوانین کپلر به قوانینگرانشی دست یافته است. قوانین کپلر به عنوانقوانین مدرن ستارهشناسی اهمیت زیادی دارند.هم اکنون با استفاده از قوانین کپلر میتوان مدارحرکت سفینههای فضایی را پیشگویی کرد. و بااستفاده از محاسبات مداری اجرام سماوی تعیینمیشود. لذا قوانین کپلر در حال حاضر ازمهمترین و پرفایدهترین قوانین فیزیک و نجومشناخته شده است.
کپلر قدرت بیناییاش را روز به روز از دستمیداد. با اینحال به مقام ریاضیدان و منجم دردربار امپراطور فردینانردوم درآمد.
کپلر علاقهای به تشکیل زندگی مشترک وداشتن یک خانواده و فرزند نبود. شاید به دلیلمسائل خانوادگی تلخ و شوم که برای او در دورانکودکی و نوجوانی رخ داده بود تمایلی به داشتنهمسر و فرزند نبود. او همیشه سعی میکردخاطرات ناگوار گذشتهاش را از ذهنش پاک کند.و از مادر بدکارهاش یاد نمیکرد. حتی خجل وشرمنده میشد اگر از او درباره خانواده ودودمانش سوالی شود.
کپلر همه زندگی خود را وقف آموختن علم وبررسی بر روی ستارهها و سیارات کرده بود. اومیخواست در سیارات و ستارهها غرق شود تاخاطرهای از گذشتهاش و خانواده بیبند وبارخود را به یاد نیاورد.
کپلر به مطالعه درباره مسیر مریخ پرداخت وچند سالی را به این موضوع اختصاص داد.
او داستان علمی تخیلی به نام سولمنیوم رانوشت. این کتاب داستان یک سفر رویایی به ماهمیباشد. البته بیست سال بعد از مرگ کپلر به چاپرسید و مورد استقبال جوانان و دانشآموختگانقرار گرفت.
سالها از عصر او گذشت و کپلر پا به 59 سالگیگذاشته بود. از ضعف بینایی رنج میبرد و بهراحتی نمیتوانست از تلسکوپ استفاده کند. ازسویی حالت صرع خفیفی گاهبهگاه به سراغشمیآمد.
این دانشمند و منجم بزرگ در 15 نوامبر1630 در سن 59 سالگی هنگامی که عازمریجنزبورگ، از ایالت باواریا بود بر اثر نوعی تب وهمراه با صرع چشم از جهان فروبست.
بعد از مرگ کپلر عدهای از شاگردانش بهاحیای قوانین و کتب استادشان اقدام کردند ونوشتهها و مقالات کپلر را به صورت کتاب صحافیکردند. امروزه بسیاری از دستنوشتههای کپلر درموزه وایل موجود میباشد.
این دانشمند منجم در طول زندگی خودتوانست با بیان قوانین ارزندهاش راهگشایآیندگان به فضا باشد.
علاوه بر اینها مغز او دارای تراکم و چگالی زیادی بوده است و همینطور قطعه آهیانه پایینی دارای توانایی همکاری بیشتر با بخش تجزیه و تحلیل ریاضیات است.
جالب بود نه.....محمد زکریای رازی،(۲۵۱ ه.ق.، ۸۶۵ ؛ ۳۱۳ ه.ق.، ۹۲۵) پزشک، فیلسوف و شیمیدان ایرانی که آثار ماندگاری در زمینهٔ پزشکی و شیمی و فلسفه نوشته است و به عنوان کاشف الکل و جوهر گوگرد (اسید سولفوریک) مشهور است.
این دانشمند ایرانی از آنجا که کتابهای خود را به زبان عربی مینوشت. به جالینوس عرب نیز مشهور است.
نام وی محمد و نام پدرش زکریا و کنیهاش ابوبکر است. مورخان شرقی در کتابهایشان او را محمد بن زکریای رازی خواندهاند، اما اروپائیان و مورخان غربی از او به نامهای رازس Rhazes=razes و رازی Al-Razi در کتابهای خود یاد کردهاند. به گفته ابوریحان بیرونی وی در شعبان سال ۲۵۱ هجری (۸۶۵ میلادی) در ری متولد شده و دوران کودکی و نوجوانی و جوانیاش دراین شهر گذشت. چنین شهرت دارد که در جوانی عود مینواخته و گاهی شعر میسرودهاست. بعدها به کار زرگری مشغول شد و پس از آن به کیمیاگری روی آورد، وی در سنین بالا علم طب را آموخت. بیرونی معتقد است او در ابتدا به کیمیا اشتغال داشته و پس از آنکه در این راه چشمش در اثر کار زیاد با مواد تند و تیزبو آسیب دید، برای درمان چشم به پزشکی روی آورد. . در کتابهای مورخان اسلامی آمدهاست که رازی طب را در بیمارستان بغداد آموختهاست، در آن زمان بغداد مرکز بزرگ علمی دوران و جانشین دانشگاه جندی شاپور بودهاست و رازی برای آموختن علم به بغداد سفر کرد و مدتی نامعلوم در آنجا اقامت گزید و به تحصیل علم پرداخت و سپس ریاست بیمارستان معتضدی را برعهده گرفت. پس از مرگ معتضد خلیفه عباسی به ری بازگشت و عهدهدار ریاست بیمارستان ری شد و تا پایان عمر در این شهر به درمان بیماران مشغول بود. رازی در آخر عمرش نابینا شد، درباره علت نابینا شدن او روایتهای مختلفی وجود دارد، بیرونی سبب کوری رازی را کار مداوم با مواد شیمیایی چون بخار جیوه میداند.
رازی در ۵ شعبان ۳۱۳ ه.ق.، ۱۵ اکتبر ۹۲۵ در ری وفات یافتهاست. مکان اصلی آرامگاه رازی نامعلوم است.
تولد:حدود ۲۴۰ (قمری) ه.ق.
مرگ:در مورد تاریخ درگذشت رازی نیز اختلاف زیادی وجود دارد در فرهنگ معین پس از ذکر ۳۱۳ ه.ق نوشته شدهاست:«و به قولی ۳۲۳ ه.ق.» و در لغتنامهٔ دهخدا نیز پس از ذکر همان ۳۱۳ ه.ق در مورد درگذشت رازی آمدهاست:«زرکلی از ابنالندیم و مولف نکت الهمیان و وفیات مرگ او را در ۳۱۱ ه.ق. نوشتهاست»
«در این باب نیز بین مورخان اختلاف نظر است، مثلا قفطی و ابنصاعد اندلسی و ابوالفرج ملطی در مختصر الدول و جرجی زیدان در کتاب تاریخ آداب اللغه العربیه وفات رازی را سال ۳۲۰ هجری ذکر کردهاند. ابن ابی اصیبه از قول ابوالخیر حسن بن سوار بن بابا (که تقریبا همزمان با رازی بودهاست) وفات رازی را سال ۲۹۰ و اندی و یا ۳۰۰ و کسری و به اعتبار دیگر ۳۲۰ آوردهاست.»
درباره استادان و پیشکسوتهای رازی میان کارشناسان و تاریخنویسان اتفاق نظر وجود ندارد. گروهی او را شاگرد علیبن ربن طبری و ابوزید بلخی میدانند اما عدهای دیگر بنا بر شواهد و دلایلی این موضوع را رد میکنند. ناصرخسرو در زادالمسافرین صفحهٔ ۹۸ از شخصی بهنام ایرانشهری بعنوان «استاد و مقدم» محمد زکریا نام میبرد اما هیچ نشانی از این شخص بهدست نیامدهاست. از این نامها به عنوان شاگردان رازی یاد شدهاست: یحیی بن عدی، ابوالقاسم مقانعی، ابن قارن رازی، ابوغانم طبیب، یوسفبن یعقوب، محمدبن یونس و ابوالحسن طبری.
رازی مردی خوشخو و در تحصیل کوشا بود. وی به بیماران توجه خاصی داشت و تا زمان تشخیص بیماری دست از آنها برنمیداشت و نسبت به فقرا و بینوایان بسیار رئوف بود. رازی برخلاف بسیاری از پزشکان که بیشتر مایل به درمان پادشاهان و امراء و بزرگان بودند، با مردم عادی بیشتر سروکار داشتهاست. ابنالندیم در کتاب الفهرست خود میگوید: «تفقد و مهربانی به همه کس، به ویژه فقراء و بیماران داشته، از حالشان جویا، و به عیادتشان میرفت و مقرریهای کلانی برای آنها گذاشته بود.». رازی در کتابی به نام صفات بیمارستان این عقیده را ابراز میدارد که هر کس لایق طبابت نیست و طبیب باید دارای صفات و مشخصههای ویژهای باشد. . رازی درباره جاهل عالمنما افشاگریهای متعددی صورت دادهاست و با افراد کمسواد که خود را طبیب مینامیدند و اطرافیان بیمار که در طبابت دخالت میکردند به شدت مخالفت میکرد و به همین سبب مخالفانی داشت.
رازی طبیبی حاذق و پزشکی عالیقدر بود و در زمان خود شهرت بهسزایی داشت. رازی از زمرهٔ پزشکانی است که بعضی از عقاید وی در درمان طب امروزی نیز بهکار میرود، مخصوصا در درمان بیماران با مایعات و غذا. پزشکان و محققین از کتابها و رسالات رازی در سدههای متمادی بهره بردهاند. ابنسینا رازی را در طب بسیار عالیمقام میداند و میتوان گفت برای تالیف قانون از حاوی رازی استفاده فراوان کردهاست.
آبله و سرخک
رازی اولین کسی است که تشخیص تفکیکی بین آبله و سرخک را بیان داشتهاست. وی در کتاب آبله و سرخک خود به علت بروز آبله پرداخته و سبب انتقال آن را عامل مخمر از راه خون دانستهاست و ضمن معرفی آبله و سرخک بهعنوان بیماریهای حاد، نشانههایی از بیخطر یا کشنده بودن آنها را بیان میدارد و برای مراقبت از بیمار مبتلا به این بیماریها روشهایی را توصیه میکند از جمله به عنوان اولین طبیب استفاده از پنبه را در طب آورده و به منظور زخم نشدن بدن بیماران آبلهای از آن بهره میبرده و در مراقبت از چشمها و پلک و گلو و بینی این بیماران توصیه فراوان کردهاست. در کتاب آبله و سرخک رازی در مورد آبله و سرخک چه قبل از ظهور بیماری و چه بعد از آن و جلوگیری از عوارض بیماری به اندامهای بدن تدابیری آورده شدهاست.
تشریح
در دوران رازی تشریح جسد انسان رواج نداشت و این کار را ناپسند و خلاف آموزههای دینی میدانستند و عموما به تشریح میمون میپرداختند. رازی در کتابهای خود از جمله کتاب الکناش المنصوری از تشریح استخوانهای و عضلات ، مغز، چشم، گوش، ریه، قلب، معده و کیسه صفرا و... سخن گفتهاست و طرز قرار گرفتن ستون فقرات و سوراخها و زائدههای آن و نخاع شوکی را به خوبی شرح دادهاست. رازی اولین پزشکی است که بعضی از شعب اعصاب را در سر و گردن شناخته و راجع به آنها توضیحاتی دادهاست.
درمان بیماریهای داخلی
رازی اسراف در دارو را بسیار مضر میداند، وی معتقد بودهاست تا ممکن است مداوا با غذا و در غیر اینصورت با داروی منفرد و ساده وگرنه با داروی مرکب به عمل آید. رازی میگوید: «هرگاه طبیب موفق شود بیماریها را با غذا درمان کند، به سعادت رسیدهاست» وی بسیاری از داروها را روی حیوانات امتحان کرده و اثرات آنها را ثبت و تشریح کردهاست و سپس برای بیماران تجویز میکردهاست.
جراحی
گرچه رازی به عنوان پزشک مشهور است اما بعضی از مورخان او را به نام جراح میشناسند. از مطالعهٔ آثار وی چنین برمیآید که در جراحی صاحبنظر بودهاست. وی درباره «سنگ کلیهها و مثانه» کتابی نگاشته و درآن تاکید کردهاست در صورتی که درمان سنگ مثانه با راههای طبی مقدور نباشد، باید به عمل جراحی پرداخت و در این کتاب از اسبابی که با آن عمل سنگ مثانه را انجام میداده، نام میبرد. رازی اولین طبیبی است که در عالم طب از سل مفصلی انگشتان صحبت کردهاست. در شکستهبندی و دررفتگیها قدمهایی برداشته و آثاری از خود به جا گذاشتهاست.
تغذیه
رازی کتابی درباره تغذیه دارد به نام «منافعالاغذیه و مضارها» که یک دوره کامل بهداشت غذایی است و در آن از خواص گندم و سایر حبوبات و خواص و ضررهای انواع آبها و شرابها و مشروبات غیرالکلی و گوشتهای تازه و خشک و ماهیها و... سخن گفتهاست و فصلی در باب علل و جهات اشتها و هضم غذا و ورزش و غذاهای گوارا و پرهیزهای غذایی و مسمومیتها دارد.
شیمی و داروسازی
رازی تحصیل شیمی را قبل از پزشکی شروع کردهاست و در آن آثاری چشمگیر از خود برجا گذاشتهاست.عمدهٔ تاثیر رازی در شیمی طبقهبندی او از مواد است. او نخستین کسی بود که اجسام را به سه گروه جمادی، نباتی و حیوانی تقسیم کرد. وی پایهگذار شیمی نوین است، با وجود آنکه کیمیاگری را باور دارد.«هر چند که بعضی از کیمیاگران معاصر در ایران نوعی از تبدل ناقص فلزات را به طلا «تبدل رازی» مینامند. ولی چون رازی از دیدگاه مراحل بعدی علم در نظر گرفته شود، باید او را یکی از بنیانگذاران علم شیمی بدانیم.» در کتاب «سرالاسرار» او میخوانیم که مواد را به دو دسته فلز و شبه فلز (به گفته او جسد و روح) تقسیم میکند و اگر در این زمینه اشتباهاتی میکند، چندان گریزی از آن ندارد. برای نمونه جیوه را شبه فلز میخواند در صورتی که فلز بودن جیوه اکنون آشکار است.
کشفهای بسیار به رازی نسبت داده میشود از جمله:
رازی کاشف الکل است.
از تاثیر محیط قلیایی بر کانه پیلیت، اسید سولفوریک فراهم کرد و با داشتن اسید سولفوریک بدست آوردن دیگر اسیدها آسان بود
از تاثیر آبآهک بر نوشادور (کلرید آمونیوم)، اسید کلریدریک بدست آورد.
با اثر دادن سرکه با مس، استات مس یا زنگار تهیه کرد که با آنها را زخم را شستشو میدادند
از سوزاندن زرنیخ، اکسید آرسنیک یا مرگ موش فراهم کرد
برای نخستین بار از نارنج اسید سیتریک تهیه کرد.
او نخستین پزشکی است که داروهای سمی آلکالوئیدی ساخت و از آنها برای درمان بیمارانش بهره گرفت.
فلسفه
رازی از تفکرات فلسفی رایج عصر خود که فلسفه ارسطویی- افلاطونی بود، پیروی نمیکرد و عقاید خاص خود را داشت که در نتیجه مورد بدگویی اهل فلسفه همعصر و پس از خود قرار گرفت. .همچنین عقایدی که درباره ادیان ابراز داشت سبب شد موجب تکفیر اهل مذهب واقع شود و از اینرو بیشتر آثار وی در این زمینه از بین رفتهاست. رازی را میتوان برجستهترین چهره خردگرایی و تجربهگرایی در فرهنگ ایرانی و اسلامی نامید. وی در فلسفه به سقراط و افلاطون متمایل بود و تاثیراتی از افکار هندی و مانوی در فلسفه وی به چشم میخورد. با این وجود هرگز تسلیم افکار مشاهیر نمیشد بلکه اطلاعاتی را که از پیشینیان بدست آورده بود مورد مشاهده و تجربه قرار میداد و سپس نظر و قضاوت خود را بیان میدارد و این را حق خود میداند که نظرات دیگران را تغییر دهد و یا تکمیل کند. از آراء رازی اطلاع دقیقی در دست نیست جز در مواردی که در نوشتههای مخالفان آمدهاست. در نظر رازی جهان جایگاه شر و رنج است اما تنها راه نجات، عقل و فلسفهاست و روانها از تیرگی این عالم پاک نمیشود و نفسها از این رنج رها نمیشوند مگر از طریق فلسفه... در فلسفه اخلاق رازی مساله لذت و رنج اهمیت زیادی دارد. از دید وی لذت امری وجودی نیست، یعنی راحتی از رنج است و رنج یعنی خروج از حالت طبیعی بهوسیله امری اثرگذار و اگر امری ضد آن تاثیر کند و سبب خلاص شدن از رنج و بازگشت به حالت طبیعی شود، ایجاد لذت میکند. رازی فلسفه را چنین تعریف میکند که چون «فلسفه تشبه به خداوند عزوجل است به قدر طاقت انسانی» و چون آفریدگار بزرگ در نهایت علم و عدل و رحمت است پس نزدیکترین کسان به خالق، داناترین و عادلترین و رحیمترین ایشان است. رازی با وجود آنکه به خدا و ماوراء الطبیعه اعتقاد داشت، نبوت و وحی را نفی میکرد و ضرورت آن را نمیپذیرفت و در دو کتاب «فیالنبوات» و «فی حیل المتنبین» به نفی نبوت پرداختهاست. «از تعلیمات او این بود که همه آدمیان سهمی ا ز خرد دارند که بتوانند نظرهای صحیح درباره مطالب عملی و نظری بهدست آورند، آدمیان برای هدایت شدن به رهبران دینی نیاز ندارند، در حقیقت دین زیانآورد است و مسبب کینه و جنگ. نسبت به همه مقامات همه سرزمینها شک داشت.» این تفکرات رازی موجب خشم علمای اسلامی بر علیه او شد و او را ملحد و نادان و غافل خواندند و آثار او را رد کردند.
آثار رازی
الحاوی • الکناش المنصوری • المرشد • من لایحضره الطبیب • کتاب الجدری و الحصبه • دفع مضار الاغذیه • الابدال و سایر
منبع : ویکی پدیا
گالیلئو گالیله در سال 1564 در پیزا واقع در ایتالیا متولد شد وی تا 19 سالگی تمام مطالعات خود را در ادبیات متمرکز کرده بود تا یانکه روزی در یکی از مراسم مذهبی کلیسا مشاهده چهل چراغی که در بالای سرش نوسان می کرد توجه او را جلب کرد او هنگام مشاهده توجه کرد که هر چند دامنه نوسان هر بار کوتاهتر می شود لیکن زمان نوسان همواره ثابت باقی می ماند اغلب انسانها شاید در این مشاهده چیز خاصی را نمی یافتند ولی گالیله از روح کنجکاوی و پژوهشگر دانشمندان برخوردار بود او از آن لحظه شروع به اجرای یک رشته آزمایشهای عملی کرد به این ترتیب که وزنه هایی را به یک ریسمان بست و از محلی آویزان نمود و آنها را به این سو و آن سو به نوسان درآورد در آن دوران هنوز ساعتهای دقیق با عقربه ثانیه شمار نبود و بنابراین گالیله برای اندازه گیری زمان حرکات وزنه های آویزان و در حال نوسان از ضربات نبض خود سود می جست او دریافت که مشاهداتش در کلیسای جامع پیزا صحت دارد. اگر چه دامنه نوسان هر بار کوتاهتر می شد اما هر نوسان زمان مشابه نوسانهای قبلی را در بر می گرفت به این ترتیب گالیله قانون آونگ را کشف کرده بود قانون آونگ گالیله امروزه همچنان در امور گوناگون به کار می رود مثلاٌ برای اندازه گیری حرکات ستارگان و یا مهار روند کار ساعتها از این قانون استفاده می کنند آزمایشهای او در باره آونگ آغاز فیزیک دینامیک جدید بود واکنشی که قوانین حرکت و نیروهایی را که باعث حرکت می شوند در بر می گیرد گالیله در سال 1588 در دانشگاه پیزا مدرک دکتری(استادی) گرفت و در همانجا برای تدریس ریاضیات باقی ماند.
او در 25 سالگی دومین کشف بزرگ علمی خود را به انجام رسانید کشفی که باعث از بین رفتن یک نظریه به جا مانده دو هزار ساله شد و دشمنان زیادی برایش افرید در دوران گالیله بخش بسیاری از علوم بر اساس فرضیه های فیلسوف بزرگ یونانی – ارسطو که در قرن 4 پیش از میلاد می زیست بنا شده بود اثر او به عنوان مرجع و سرچشمه تمامی علوم به شمار می آمد هر کس که به یکی از قانونها و قواعد ارسطو شک می کرد انسان کامل و عاقلی به شمار نمی آمد یکی از قواعدی که ارسطو بیان کرده بود این ادعا بود که اجسام سنگین تندتر از اجسام سبک سقوط می کنند گالیله ادعا می کرد که این قاعده اشتباه است به طوری که می گویند او برای اثبات این خطا از استادان هم دانشگاهی خود دعوت به عمل آورد تا به همراه او به بالاترین طبقه برج مایل پیزا بروند گالیله دو گلوله توپ یکی به وزن 5 کیلو و دیگری به وزن نیم کیلو با خود برداشت و از فراز برج پیزا هر دو گلوله را به طور همزمان به پایین دها کرد در کمال شگفتی تمام حاضران در صحنه مشاهده کردند که هر دو گلوله به طور همزمان به زمین رسیدند گالیله به این ترتیب یک قانون فیزیکی مهم را کشف کرد(سرعت سقوط اجسام به وزن آنها بستگی ندارد).
در همین موقع گالیله مشغول مطالعه بود که ناگهان شایع شد که در سوئیس عدسیها را با هم ترکیب کرده اند وتوانسته اند اجسام را از مسافات دور مشاهده نمایند از این موضوع اطلاع صحیحی در دست نیست ولی اینطور مشهور است که زاخاری یانسن که در میدلبورک عینک ساز بود اولین دوربین نزدیک کننده اشیاء را بین سالهای 1590 و 1609 ساخته بود ولی عینک ساز دیگری بنام هانس یپرشی اختراع او را با تردستی از او می رباید و در اکتبر 1608 امتیاز آن را به نام خود ثبت می نماید گالیله هم در این موقع موفق به ساختن دوربین مشابهی گردید ولی این دستگاه قدرت زیادی نداشت اما مطلب مهم این بود که اصل اختراع کشف شده بود و ساختن دوربین قوی تر فقط کار فنی بود. این دوربین به رئیس حکومت ونیز تقدیم شد و در کنار ناقوس سن مارک گذاشته شد سناتورها و تجار ثروتمند در پشت دوربین قرار گرفتند و همگی دچار حیرت و تعجب شدند چون آنها خروج مؤمنین را از کلیسای مجاور و کشتیهایی را که در دورترین نقاط افق در حرکت بودند مشاهده نمدند ولی گالیله فوراٌ دوربین را به طرف آسمان متوجه ساخت مشاهده مناظری که تا آن زمان هیچ چشمی قادر به تماشای آن نبود شور و شعفی فراوان در گالیله به وجود آورد گالیله مشاهده نمود که ماه بر خلاف گفته ارسطو که آن را کره ای صاف و صیقلی می دانست پوشیده از کوه ها و دره هایی است که نور خورشید برجستگی های آنها را مشخص تر می سازد به علاوه ملاحظه نمود که چهار قمر کوچک به دور سیاره مشتری در حرکت هستند و بالاخره لکه های خورشید را به چشم دید دانشمند بزرگ در سال 1610 تماماین نتایج را در جزوه ای به نام کتاب قاصد آسمان انتشار داد که موجب تحسین و تمجید بسیار گشت ولی انتشار کتاب قاصد آسمان قط تحسین و تمجید همراه نداشت بلکه جمعی از مردم بر او اعتراض کردند و از او می پرسیدند چرا تعداد سیارات را 7 نمی داند و حال آنکه تعداد فلزات 7 است و شمعدان معبد 7 شاخه دارد ودر کله آدمی 7 سوراخ موجود است گالیله در جواب تمام سؤالات فقط گفت با چشم خود در دوربین نگاه کنید تا از شما رفع اشتباه شود.
مشاهدات و پژوهشهای گالیله او را به این وادی رهنمون شدند که فرضیه های علمی را که بر اساس آنها زمین در مرکزیت عالم قرار داشت و خورشید و سارگان به دور آن می گشتند مردود می شمرد. نزدیک به نیم قرن پیش از آن کوپرنیک اثر بزرگ خود را که طی آن ثابت کرد خورشید در مرکز دستگاه ستاره ای ما نیست و زمین و سیاره ها به دور آن می گردند- در معرض اذهان عموم قرار داده بود. این فرضیه کوپرنیک مورد لعن و نفرین کلیسا قرار گرفته بود و زمانی که گالیله اشکارا اعلام داشت که این فرضیه صحت دارد و او با آن موافق است، نظریه کوپرنیک بدست فراموشی سپرده شده بود اعلامیه گالیله اعتراضات شدید را برانگیخت روحانیون عالی مقام کلیسای کاتولیک دوباره خشمگینانه فرضیه کوپرنیک را به شدت محکوم کردهو آن را مطرود شمردند گاللیه با شخصیتهای بزرگی مانند کاردینال بلارین و کاردینال باربرینی سابقه دوستی داشت که از او حمایت می کردند ولی این شخصیتهای بزرگ نتوانستند مانع آن نبود و روحانیون برای هر چیز غیر از کتاب مقدس و ارسطو ارزش قائل نبودند و کلیسا هرگز اجازهنمی داد که یک فرد غیر روحانی کتاب مقدس را به مطابق میل خود تغییر دهد. چون این کار ممکن نبود طبعاٌٌ می بایست گاللیه محکوم شود و حتی اگر خود پاپ هم صمیم قلب معتقد به عقاید کوپرنیک بود محاکمه گالیله و محکومیت او اجتناب ناپذیر بود در سال 1632 که دوست کاردینال باربرینی بنام اوربن هفتم پاپ شده بود از موقعیت استفاده کرد و ضربت بزرگی را وارد نمود وی کتابی به زبان ایتالیایی منتشر کرد که در آن سه نفر مشغول گفتگو هستند یکی از آنها بطلمیوس و دو نفر دیگر از کوپرنیک دفاع می کنند. با انتشار این کتاب خشم و غضب روحانیون چند صد برابر گشت و بدتر از همه اینکه برای شخص پاپ این سوءتفاهم ایجاد شد که شخص ابله واحمقی در مکالمات از بطلمیوس دفاع می کند خود اوست. گالیله را به رم احضار کردند و او را در منزل یکی از اعضای عالی رتبه دیوان تفتیش عقاید جای دادند در همین اوقات دختر پدر مقدس مشغول تهیه ادعانامه او بود و در روز 20 ماه ژوئن 1633 محکوم را به آنجا احضار کردند و در 22 ژوئن وادارش نمودند که توبه نامه زیر را امضاء کند.
در هفتادمین سال زندگی در مقابل شما به زانو درآمده ام و در حالی که کتاب مقدس را پیش چشم دارم و با دستهای خود لمس می کنم توبه می کنم و ادعای خالی از حقیقت حرکت زمین را انکار می کنم و آنرا منفور و مطرود می نمایم.
گالیله بعد از محاکمه در منزل دوستش پیکولومینی اسقف شهر سین محبوس شد ولی بعد از مدتی به او اجازه داده شد تا در خانه ییلاقی خود واقع در آرستری اقامت کند.
گالیله تا دم مرگ بر اعتقاد خویش پای برجا ماند او به طور پنهانی به آزمایشهای تجربی خود ادامه داد و پیش از آنکه در سال 1642 در آستری در حومه فلورانس دار فانی را وداع گوید دو کتاب ارزشمند دیگر را نیز به رشته تحریر درآورد آثار او نخست در سال 1835 از سوی کلیسای کاتولیک از لیست سیاه،(لیست کتابهای ممنوعه) خارج شد و اجازه انتشار یافت امروزه ما به گالیله به عنوان یک پژوهشگر سخت کوش که بشریت بسیار به او مدیون است احترام می گذاریم او به جهان نشان داد که یک دانشمند باید آزادی را داشته باشد که نظریه هایی را که اشتباه هستند نقد کند و نظریه های جدیدی را بنیان گذارد او همچنین نشان داد که یک دانشمند نباید خود را گرفتار دستورها و یا روایات دینی تحریف شده کند.
منبع : دانشنامه رشد
کریستان هویگنس در هاگو از شهرهای هلند در خانواده ای به دنیا آمد که ارزش بسیاری برای آموزش و مطالعه علمی قائل بودند او دوره آموزش خوبی را گذراند آموزشی که شامل تعلیمات پدرش در خانه معلمین خصوصی و افرادی از دانشگاه لیدن بود او نوقتی برای ساختن یک تلسکوپ به برادرش کمک کرد به این دستگاه علاقمند شد تلسکوپهای زمان هویگنس تصویرهای خوبی نشان نمی دادند زیرا عدسیهای آنها مانند منشور عمل می کردند و برای هر رنگی تصویر متفاوتی تشکیل می دادند راه حل هویگنس کاربرد یک عدسی با فاصله کانونی زیاد بود او تلسکوپی ساخت که عدسی اصلی آن دو اینچ قطر داشت و فاصله کانونی آن 23 فوت بود ساختن و به کار بردن چنین تلسکوپ پیچیده ای مهارت و حوصله زیادی لازم داشت.
هویگنس در سال 1656 سحابی جبار را کشف و ستاره های آن را مشخص کرد تلسکوپ او ویژگیهای سطح مریخ را آشکار ساخت هویگنس نخستین کسی بود که اجزای v شکل را که در مرداب بزرگ معروف اند رسم کرد او یک قمر بزرگ زحل را نیز که تیتان نام نهاد کشف کرد. تلسکوپ گالیله سیاره زحل را همراه دو زائده نشان می داد هویگنس با مشاهده خود دریافت که این زائده ها یک حلقه واقعی اند که آن سیاره را احاطه کرده اند.
در عصر اکتشافات نجومی هویگنس ساعتی ساخت که قادر بود زمان را تا دقیقه نشان دهد او از حرکت رفت و برگشتی یک اونگ برای کنترل دنده ها و یک مجموعه وزنه های آویخته از یک زنجیر که به آرامی پایین می آمدند برای حرکت اونگ استفاده کرد او نخستین نمونه را که کار می کرد به حکومت آلمان تقدیم کرد و در سال 1658 طرز کار آن را در مقاله ای شرح داد این ساعت به عنوان پدر بزرگ ساعت های امروزی شناخته شده است.
در سال 1663 از لندن دیدار کرد و به عنوان عضو انجمن سلطنتی انتخاب شد سه سال بعد لویی چهاردهم پادشاه فرانسه از او دعوت کرد تا مقدمات سازمانی شبیه انجمن سلطنتی انگلیس را پایه گذاری کند در سال 1668 آکادمی سلطنتی علوم فرانسه جلسات خود را با ریاست هویگنس آغاز کرد هویگنس مهمترین اثر خود یعنی کتاب درباره نوسان ساعتها را در این زمان منتشر کرد. در این کتاب او قوانین مربوط به حرکت آونگ را شرح داده است او هم چنین روابط مربوط به نیروی مرکز گرا در حرکت دایره ای را شرح داد ایزاک نیوتوندر محاسبه نیروی گرانش بین زمین و ماه از این روابط استفاده کرد.
در سال 1681 رفتار غیر قابل تحمل با پروتستانها در پاریس سبب بازگشت هویگنس به هلند شد او نظریه موجی نور را در مقابله با نظریه ذره ای نور نیوتون اصلاح و اعلام کرد. هویگنس که پدیده قطبش نور را کشف کرده بود با استفاده از نظریه موجی نور پدیده های قطبش بازتاب و شکست نور را توضیح داد کتابی را که به نام رفتار و اثار نور شروع کرده بود در سال 1678 منتشر کرد این کتاب در برگیرنده اصل هویگنس با بیان زیر است:
هر نقطه از سطح موج همانند یک چشمه جدید موج عمل می کند.
چادویک در سال ۱۹۳۵ در Maccles Field به دنیا آمد و در دانشگاه منچستر به تحصیل پرداخت. در ۱۹۹۱ فارغ التحصیل شد و به عنوان دانشجوی فوق لیسانس زیر نظر ارنست رادرفورد (E.Rutherford) به کارش ادامه داد. در ۱۹۱۳ به منظور کار زیر نظر هانس گایگر (H.Geiger)، مخترع شمارشگر گایگر، رهسپار لیپزیک شد. در آنجا کار وی این بود که طیف اشعه بتای صادر شده به وسیله اجسام رادیواکتیو مختلف را که اساساً متفاوت به نظر می رسیدند، مطالعه کند. این تفاوت به این خاطر بود که طیف آنها توزیع پیوسته ای از انرژی های حرکتی را نشان می داد که تقریباً از صفر تا مقادیر نسبتاً زیاد را در برمی گرفت. هنوز چیزی از آغاز فعالیت وی نزد گایگر نگذشته بود که خود را چنان یک بیگانه و دشمن یافت. کار او در پاییز همان سال ۱۹۱۴ کامل و برای انتشار آماده بود که ناگهان جنگ جهانی اول در گرفت و او به عنوان دشمن توقیف و در تمام مدت جنگ به اردوگاه های اسرای جنگی اعزام شد. او در این مدت سرما و گرسنگی را تحمل کرد. با این حال با کمک های والتر نرنست (W.Nernst) اجازه یافت تا پژوهش های مقدماتی خود را دنبال کند.
وی در بازگشت به انگلستان در ۱۹۱۹ از سوی رادرفورد برای همکاری با دانشگاه کمبریج فراخوانده شد و از ۱۹۲۱ تا ۱۹۳۵ به عنوان دستیار مدیر پژوهش های آزمایشگاه کاوندیش به خدمت پرداخت.
در این فاصله بود که چادویک بزرگ ترین اکتشاف خود یعنی کشف نوترون ها را در ۱۹۳۲ به ثمر رسانید. تا پیش از این کشف، فیزیکدانان تنها انتظار وجود دو نوع ذره بنیادی پروتون (P) با بار الکتریکی مثبت و الکترون (e) با بار الکتریکی منفی را داشتند. و بر همه روشن بود که این دو ذره نمی توانند در تبیین تمامی پدیده های اتمی مشاهده شده کفایت کنند. برای مثال هسته اتم کربن که وزن اتمی آن ۱۲ است باید ۱۲ پروتون داشته باشد اما چون بار هسته کربن فقط ۶ است باید ۶ بار الکتریکی منفی نیز داشته باشد و فرض بر این بود که بارهای منفی به وسیله ۱۶ الکترون فراهم می شود که به ۱۲ پروتون پیوسته اند تا یک هسته اتم کربن را تشکیل دهند. با تمامی اینها فرض وجود الکترون ها در هسته به لحاظ نظریه کوانتوم به مشکلات بزرگی منتهی می شد. رادرفورد در ۱۹۲۰ راه حل مشابهی را مبنی بر وجود پروتون های بدون بار مطرح ساخت. با این فرضیه اصلاً لزومی نداشت که الکترون ها درون هسته اتم وجود داشته باشند و ترکیب هسته کربن مثلاً می توانست چنین نوشته شود: ۶ نوترون + ۶ پروتون = ۱۲ C. از این رو در ۱۹۲۵ برنامه مفصلی در آزمایشگاه کاوندیش به راه افتاد که موضوع آن بیرون کشیدن نوترون ها از هسته بعضی از عناصر سبک و در نتیجه اثبات وجود آنها بود. اما چون نتایج آزمایش منفی بود، برنامه متوقف شد و اثبات وجود نوترون ها چند سالی به تاخیر افتاد. در پی همین آزمایشات چادویک در طول دهه ۱۹۲۰ کوشید تا با بمباران هسته اتم آلومینیوم توسط ذرات آلفا (هسته هلیم)، نوترون ها را کشف کند. گزارش بسیار نویدبخشی که در ۱۹۳۰ به اطلاع رسید حکایت از آن داشت که بمباران هسته اتم بریلیم با ذرات آلفا منجر به تولید پرتوهای بسیار نافذی می شود. در ۱۹۳۲ بود که ایرن و فردریک ژولیت کوری دریافتند که عناصر سبکی مانند بریلیم هنگامی که با ذرات آلفای سریع حاصل از پلوتونیوم بمباران شوند، تابش بسیار با نفوذی گسیل می دارند. این تابش با میدان مغناطیسی منحرف نمی شود اما وقتی از موم پارافینی می گذرد سبب بیرون اندازی پروتون هایی می شود که سرعت بسیار زیادی دارند. اما کوری ها نتوانستند توضیح رضایت بخشی برای توان نفوذ و انرژی زیاد تابش مذکور فراهم آورند. آنها حدس می زدند که چنین پرتوهایی احتمالاً از پرتوهای گاما، پرتوهای الکترومغناطیسی با طول موج بسیار کوتاه، تشکیل می شوند. چادویک نشان داد که پرتوهای گاما، پروتون ها را گسیل نمی دارند بلکه این نتیجه تنها در صورتی قابل تبیین است که ذرات گسیل شده جرم تقریباً مشابهی با پروتون ها اما بدون بار الکتریکی داشته باشند.
این ذرات همان نوترون ها بودند. بدین ترتیب چادویک به خاطر این اکتشاف برنده جایزه نوبل فیزیک سال ۱۹۳۵ شد. در سال ۱۹۳۶ بین چادویک که آرزوی ساخت یک سیکلوترون را در آزمایشگاه کاوندیش در سر می پروراند و رادرفورد که به شدت با تمامی پروژه هایی از این دست مخالف بود، اختلاف نظرهایی درگرفت و بدین ترتیب بود که چادویک تصمیم گرفت که کرسی استادی فیزیک دانشگاه لیورپول را که به وی پیشنهاد شده بود، بپذیرد. و در آنجا بود که وی نخستین سیکلوترون بریتانیا را ساخت. و هنگام شروع جنگ جهانی دوم برای حمایت از ادعای اوتوفریش (O.Frisch) و رادولف پیرلز (R.Peierls) مبنی به امکان ساخت بمب اتمی آماده بود. در نتیجه طی جنگ بیشتر وقت خود را به عنوان رئیس هیأت بریتانیا برای پروژه منهتن در آمریکا گذرانید. او به خاطر انجام این خدمات در ۱۹۴۵ مفتخر به دریافت لقب سر شد و در ۱۹۵۸ به کمبریج بازگشت و به عنوان استاد کالج گوتویل تا هنگام بازنشستگی در ۱۹۵۸ به کار خود ادامه داد.
ژول ورن در هشتم فوریه ۱۸۲۸ میلادی در یک خانواده مرفه در منطقه فدو از شهر نانت فرانسه به دنیا آمد. به خواست پدرش تحصیلاتش را در رشته حقوق به پایان برد اما ذوق نمایشنامهنویسی و رماننویسی او را بر آن داشت که کمکم به سوی ادبیات کشیده شود. در ابتدا هرچند موفق نبود، ولی بعد پیشرفت سریعی کرد. «پنج هفته در بالون» او بسیار موفق بود و هواخواهان بسیاری یافت. ناشر آثار او،پیر- ژول -هتزل برای او دوست و مشاور و همراه بسیار خوبی بود .
در آغاز آثار ژول ورن تنها در میان کودکان طرفداران و علاقمندانی داشت تا آن که منتقد و نویسندهای به نام مارسل موره (۱۹۶۹-۱۸۸۷) چندین کتاب و رساله درباره ژول ورن نوشت و او را چنان که بود به دنیا معرفی کرد. مارسل موره در دو کتاب: «ژول ورن بسیار شگفت انگیز» (۱۹۶۰) و «اکتشافات ژول ورن» (۱۹۶۳) ژول ورن را به دنیا شناساند و از آن به بعد دوستداران ادب با نظر جدی تری به ژول ورن مینگرند.
درسال 1852ژول ورن نخستین بزرگ نوشته ی خود رابه نام «مارتین پاز» را که داستانی میژویی (تاریخی) درباره جنگ ها وبرخوردهای هندوها ودورگه های پرونی واسپانیولیست دررشته پخشگریهای دیرینکده ی خانواده ها چاپ کرد.نویسنده 24 ساله فرانسه ای اینک به چنان نام آوری رسیده که در همه ی محفل های ادبی از ذوق وقریحه و پهناوری دانسته های او بویژه در رشته میژوی گیتی شناسی گفتگو میشود.در سال 1853نمایشنامه دیگر ژول ورن در نمایشخانه لیریک با کامیابی فراوانی روبرو میشود.سپسین سال نخستین دراز داستان خود به نام ارباب زاخاری و زمستانی در قطب رپیتوا(جنوب) زا پخش میکند ودرین حال از نوشتن نمایشنامه دست برنمیدارد.در سال 1857 با انباز زیستش که بیوه ایست بیست وشش ساله آشنا میشود کار به عروسی میکشد.در سالهای 1859تا 1861به رهنوردیهای پژوهی خود میپردازد وبه اسکاتلند و نروژ اسکاندیناوی میرود.پس از یازگشت اپرتی را برروی صحنه میبرد.در 3 اوت 1861 میشل ورن تنها کودک وی به گیتی می آید.در سال 1862با پخشگری به نام هتزل قرارداد فروش نسک نامدار خودپنج هفته در بالن را دستینه(امضا) میکند وهمکاری این دو بیست سال دنباله مس سابد.دلکش اینکه تازه درمی یابد که قریحه او درداستان نویسیست ونخست فرانسه ودر زمانی کوتاه پس از آن گیتی از هستی این نویسنده آفریننده آگاه میشود.هتزل که اینک ستاره ای را یافته به ژول ورن پیشنهاد همکاری با ماهنامه ای زیر نام آموزش وسرگرمیها پخش میشود میدهد او میپذیرد ودر20 مارس1664 سرگذشت های ناوخدا هاتراس را در آن به گونه پانویس پخش میکند وسپس آنرا به نگاره نسک درمی آورد ودر سال 1865رهنوردی به میان زمین وسپس از زمین به ماه رازیر نام خط سیر یکراست در 97تسو(ساعت) و20ریزمار(دقیقه) میپخشد. با این باز نباید فراموشید که روزنامه جدی وپر خواننده ی دبا گفتمانهای پاورقی از زمین به گویال ماه ورهنوردی به دور ماه را چاپ کرده است. فرزندان ناوخدا گرانت(1867) بیسا هزار فرسنگ زیر دریاها(1869) دور گیتی در هشتاد روز(1873) گزیره(جزیزه،آبخَست)[ راز آمیز(1874)میشل استروگف(1876) هندوهای سیاه(1877) ناوخدای پانزده ساله(1878)گرفتاریهای یک چینی در چین در چین پرتوسبز(1882) گرابان سزسخت(1883) شهر عصه در آتش(1884) ماتساس ساندروف(1885) گشاینده(1886) دو سال در تعطیلات(1888) کاخ کارپات(1892) رهنوردی به بیابان رازآمیز وگزیره چرخدار(1895) در برابر درفش(1896) رخدادی در لیوونی(1904) ارباب گیتی(1904) در سال 1866 که ژول ورن به اوج نام آوری وکامیابی خود رسیده بود برای خود یک کشتی گردشی خرید و آن را به نام پسرش سن میشل گذاشتکام ناکام این کشتی گویا برای رهنوردی او ویژگی داشت بااین باز در بن ابن کرجی ماهیگیری دفتر کار مرکز خوانشهای او شمرده میشد وهنگامی که در دریای مانش دریانوردی یا در روی رودخانه سن کشتی میراند، درهمان هنگام به اندیشیدن می پراخت ودستاورد اندیشه های خود را به گونه ی اثرهای جاودانی به روی رُخنَه(کاغذ) می آورد.در سال 1867 به همراه برادرش پل با کشتی نهمار ومجهزی به گریت ایسترن رهسپار آمریکا شد ودر بازگشت شاهکار ارزنده ی خود به نام بیست هزار فرسنگ زیر دریاها را نوشت.در سال 1872به شهر آمین زادبوم همسرش رفت ودر آنجا جای گرفت.دو سال پس از آن یک مهمانخانه خودمانی و این بار یک کرجی گردشی راستین را خرید ونام آنرا سن میشل دویم گذاشت دور گیتی در هشتاد روز را به روی صحنه برد که دوسال با کامیابی بسیار بَشولش (اجرا) آن دنباله می یافت.(1874) ژول ورن در سال 1871 پدر ودر سال 1887 مادر خود را ازدست داد.درسال 1897 برادرش پل رخت به سرزمین دیگر کشید وخود وی در سال 1902 دچار آب سپید(آب مروارید) گردید اگرچه که در سالهای نام آوری وسرافرازی چنین یاد کرده است:«من هیچ گلایه ای از زیستن ندارم کم وبیش هرآنچه را میخواسته ام، بدست آورده ام.» در سال 1886-1887 پس ازیک درام خانوادگی که به تیراندازی برادزاده اش به سوی او انجامید وبا دوگلوله زخمی اش ساخت وهیچکس هم شُوَندش(علت) را ندانست، ژول ورن به دنباله کار خود در شورای شهر آمبین که از چندی پیش به آن سرگرم بود،پرداخت اینجور به نگر میرسد که شخصیت اَواره ای(اداری) ونویسندگی وی ناهمسازی ندارند وبخوبی یکدیگر را می پذیرند.در یال 1892 به خواهرانش مینویسد:پاریس دیگر مرا نخواهد دید.زیست نامه نویسهای ژول ورن او را در سالهای 1884-1905خاموش افسرده وسرخورده گواشیده اند(توصیف) واین برداشت را از یکی از نامه هایی که برای خواهرش فرستاده بدست آورده اند:«هر جور خوشی وشادی برایم برنتافتنی شده وشخصیت ومنش من به هماد(کل) دگریده(تغییر کرده) وکوفت هایی بر من راه یافته که هرگز از آن رهایی نخواهم یافت.» هرچند که با پشتیبان جویی به نوشته های دیگر وارونه ی این دیدمان رفتاری نیز اورده شده است.زیرا او تا ذ واپسین دمی که توانا به گرفتن کِلک بود از تکاپو دست بر نداشت.حتی یک بار در نزد نویسنده ایتالیایی دوامی چیس گفته بود:زمانیکه من کاری ندارم،احساس میکنم که زندگی از هستی ام رخت بر بسته است.ژول ورن در سال ۱۹۰۵ بر اثر بیماری دیابت، بدرود زندگانی گفت.
ایزاک نیوتن که در روز ۲۵ دسامبر ۱۶۴۲ یعنی سال مرگ گالیله متولد شد از خانواده ای است که افراد آن کشاورز مستقل بودند و مجاور دریا در قریه وولستورپ می زیستند نیوتن قبل از موعد متولد شد و زودرس به دنیا آمد و چنان ضعیف بود که مادر گمان برد او حتی روز اول زندگی را نتواند به پایان برد پدرش نیز در عین حال اسحق نام داشت و در ۳۰ سالگی و قبل از تولد فرزندش در گذشت. پدرش مرد ضعیف، با رفتار غیر عادی زودرنج و عصبی مزاج بود مادرش هانا آیسکاف زن خانه داری بود صاحب کفایت و صنعتگری با لیاقت ، آیزاک در دوره کودکی شادی نداشت او سه ساله بود که مادرش با کشیش مرفهی با سنی دو برابر سن خود ازدواج کرد جدایی از مادر ظاهراٌ سخت بر شخصیت او اثر گذاشت و تقریباٌ مسلم است که رفتار بعدی وی نسبت به زنان را نیز شکل داد نیوتن هیچگاه ازدواج نکرد اما یک یا دو بار نامزد کرد به نظر می آمد که تمرکز او منحصراٌ روی کارش بود نه سالی که نیوتن در وولستورپ جدا از مادر گذرانید برای وی سالهای دردناکی بود داستانهایی بر سر زبان است که نیوتن جوان از قبه کلیسا بالا می رفت تا نورث ویتام ده مجاور را که مادرش اینک در آن زندگی می کرد، از دور ببیند
آموزش ابتدایی رسمی را نیوتن در دو مدرسه کوچک گذراند که هر دو برای رفت و آمد روزانه به خانه او نزدیک بودند چنین به نظر می رسد که اول بار دایی او متوجه شد که در نیوتن استعدادی مافوق کودکان عادی وجود دارد.
بدین ترتیب دایی او مادر را مجاب کرد که کودک را به دانشگاه کمبریجکه خودش نیز از شاگردان قدیمی این دانشگاه بود بفرستد مادر نیوتن قصد داشت وی را در خانه نگهدارد تا در کارهای مزرعه به او کمک کند در این هنگام نیوتن ۱۵ ساله بود کمبریج در آن زمان دیگر آکسفورد را از مقام اولی که داشت خلع کرده به قلب پیوریتانیسم انگلیس و کانون زندگی روشنفکری آن کشور بدل شده بود. نیوتن در آنجا مانند هزاران دانشجوی دیگر دوره کارشناسی، خود را غرق مطالعه آثار ارسطو و افلاطون می کرد نیوتن در یکی از روزهای سال ۱۶۶۳ یا ۱۶۶۴ شعار زیر را در کتابچه یادداشت خود وارد کرد.
افلاطون دوست من و ارسطو هم دوست من است، اما بهترین دوست من حقیقت است او از کارهای دکارت در هندسه تحلیلی شروع کرده سریعاٌ تا مبحث روشهای جبری پیش آمده بود در آوریل ۱۶۶۵ که نیوتن درجه کارشناسی خود را گرفت، دوره آموزشی او که می توانست چشمگیرترین دوره در کل تاریخ دانشگاه باشد بدون هیچگونه شناسایی رسمی به اتمام رسید.
در حدود سال ۱۶۶۵ مرض طاعون شیوع یافت و دانشگاه دانشجویان خود را مرخص کرد نیوتن به زادگاه خود مراجعت کرد همین موقع بود که هوش و استعداد نابغه بزرگ آشکار گشت زیرا تمام کتابها و جزوه های خود را در دانشگاه جا گذاشته بود فکر خود را آزاد گذاشت که به تنهایی از منابع خاص خود استفاده نماید در این هنگام نیوتن بیش از ۲۲ سال نداشت ولی بیش از ارشمیدس و دکارت در باره معرفت ساختمان جهان دقیق شده بود نیوتن ضمن دو سالی که در وولستورپ بود حساب عناصر بی نهایت کوچک قانون جاذبه عمومی را کشف کرد و تئوری نور را بنیان گذاشت این داستان که سقوط سیبی از درخت نیوتن را به فکر کشف جاذبه عمومی انداخته است به نظر درست می آید او از آن لحظه این پرسشها را برای خود مطرح کرد: چرا سیب به پایین و نه بالا سقوط می کند؟ و چرا ماه بر زمین نمی افتد؟ این اندیشه ها بعدها او را به کشف قانون نیروی گرانش رهنمون شدند هنگامی که نیوتن چندین سال بعد پاسخ این پرسش را توانست بیابد در واقع یکی از قانونهای فیزیک راکشف کرده بود که بر تمام عالم حکمفرماست قانون نیروی گرانش او پس از شیوع طاعون و بازگشت به ملک مزروعی مادرش، طی ۱۸ ماه به آگاهیها و کشفهایی بیش از آنچه که دانشمندان دیگر در طول عمر خود دست می یابند، دست یافت او در این مدت ساخت و ساز قانون نیروی گرانش را آغاز کرد او در باره نور و رنگهای آن پژوهش کرد دلیل جزر و مد را کشف کرد قوانین و حرکات بخصوصی را به درستی تشخیص دادو معادله هایی برای آن نوشت که بعدها اساس و بنیان دانش مکانیک شد در مورد نیروی گرانش نیوتن معتقد بود که نه تنها زمین چنین نیروی گرانشی دارد بلکه تمام اجسام و اجرام چنین خصوصیتی دارند روزی که او منشوری را در دست گرفت واجازه داد تا پرتو نور خورشید از میان آن بتابد او با این کار کشف کرد که نور سفید به هنگام ورود به منشور شیشه ای منحرف می شود و به ۷ پرتو نور اصلی با رنگهای گوناگون تجزیه می شود آنها رنگهای رنگین کمان هستند که طیف یا بیناب نامیده می شوند و عبارتند از: سرخ، نارنجی، زرد، سبز، آبی، نیلی و بنفش او تمام این کشفیات را در یک دوره زمانی ۱۸ ماهه به انجام رسانید بالاخره طاعون ریشه کن شد و او به لندن برگشت تا تحصیلات خود را به پایان برساند او ۳ سال پس از آن را صرف کاوش و پژوهش در ماهیت و طبیعت نور کرد او همچنین نخستین دوربین نجومی آیینه ای را ساخت تلسکوپ آیینه ای رصد خانه مونت پالومار در کالیفرنیا نیز، که آیینه آن ۵ متر قطر دارد بر اساس اصول و قواعد نیوتن بنا شده است.
نیوتن در اثر مطالعات فراوان مبتلا به ناراحتی عصبی شد از دو ناراحتی عصبی مه نیوتن پیدا کرد اولی ظاهراٌ در سال ۱۶۷۸ و دومی در سال بعد از فوت مادر او بود در این دره وی مدت ۶ سال از هر گونه مکاتبه مربوط به تلاشهای ذهنی دست کشید به هر صورت عالم کیهانی بود. دوران مابین ۱۶۸۴ و ۱۶۸۶از نظر تاریخ فکری بشر مقام ارجمندی دارد در این دوران هالی توانست با تدبیر بسیار نیوتن را وادارد که اکتشافات خویش را در نجوم و علم حرکات به منظور انتشار تدوین کند و نیوتن نیز به این کار رضایت داد در سال ۱۶۸۶ در ۴۵ سالگی قانون جاذبه زمین و سه قانون در باره حرکت را در کتابش مه به زبان لاتین نوشته شده بود با خرج هالی منتشر کرد نیوتن به مطالعات عظیم دیگری پرداخت که حتی امروزه نیز کامل نشده است و آن اینکه با به کار بردن قوانین علم الحرکات و قانون جاذبه عمومی فرورفتگی زمین را در دوقطب آن که نتیجه دوران روزانه زمین به دور محورش می باشد محاسبه کرد و به کمک این محاسبه درصدد برآمد سیر تکامل تدریجی سیاره را مورد مطالعه قرار دهد.
نیوتن تغییرات وزن اجسام را برحسب تغییر عرض جغرافیایی مکان به دست آورد و نیز ثابت کرد که هر جسم تو خالی که به سطوح مروی متحدالمرکز و متجانس محدود شده باشد نمی تواند هیچگونه نیرویی بر اجسام با ابعاد کوچک که در نقطه غیر مشخصی در داخل آن قرار داشته باشند اعمال کند. نیوتن در پاییز سال ۱۶۹۲ هنگامیکه به ۵۰ سالگی رسید نزدیک می شد به سختی مریض و بستری شد به طوریکه از هر گونه قوت و غذایی بیزار شد و دجار بی خوابی مفرط گردید که به تدریج به بی خوابی کامل تبدیل شد خبر کسالت شدید نیوتن در قاره اروپا انتشار یافت. لیکن بعد از آنکه خبر بهبودی او را دادند دوستانش شادمان گردیدند. حکمت بریتانیا به منظور قدردانی از خدمات این دانشمند برگ یک منصب بسیار بالای دولتی به وی اعطاء کرد و او در سال ۱۷۰۰ میلادی به عنوان خزانه دار کل سلطنتی منصوب شد منصبی که تا آخر عمرش آن را حفظ کرد در همان سال به عضویت آکادمی علمی فرانسه نیز اتنخاب شد در سال ۱۷۰۵ علیا حضرت ملکه (ملکه انگلستان) به وی عنوان سر اعطاء کرد و به احتمال قوی اعطای این افتخار بیشتر به مناسبت خدمات او در ضرب مسکوکات بوده است تا به علت تقدم فضل او در معبد عقل و کمال.
وی چندی پیش از وفاتش با نگاهی به زندگی علمی طولانی گذشته اش از آن این خلاصه را بدست داد: من نمی دانم به چشم مردم دنیا چگونه می آیم اما در چشم خود به کودکی می مانم که در کنار دریا بازی می کند و توجه خود را هر زمان به یافتن ریگی صافتر یا صدفی زیباتر منعطف می کند در حالیکه اقیانوس بزرگ حقیقت همچنان نامکشوف مانده در جلوی او گسترده است آخرین روزهای زندگی وی تاثر برانگیز و از جنبه انسانی قوی و عمیق بوده است اگر چه نیوتن نیز مانند سایر افراد بشر از رنج فراوان بی بهره نماند لیکن بردباری بسیاری که در مقابل درد و شکنجه دائمی دو سه سال اخیر زندگانی خویش نشان داد شکوفه های دیگری بر تاج گلی که بر فرق او قرار دارد می افزاید.
در آخرین روزهای زندگی از درد جانگداز آسوده بود در نهایت آرامش در ۲۰ مارس ۱۷۲۷در ۸۴ سالگی در لندن در گذشت و با عزت و شرف بسیار در وستمینستر آبی به خاک سپرده شد برای قدردانی از این دانشمند بزرگ واحد نیرو را نیوتن نامیده اند بدون تردید می توان گفت در تاریخ بشریت نامی از مافوق نیوتن وجود نداشته و هیچ اثری از لحاظ عظمت و بزرگی مانند کتاب(اصول) او نخواهد بود.
رابرت بویل که از چهره های ماندگار انگلیس است در کاخ لیزمور در ایلند به دنیا آمد او هفتمین پسرکنت اعظم کورک یکی از ثروتمند ترین مردان جهان بود کنت اعظم برای تربیت فرزندان و اینکه لوس و نازنازی نشوند آنها را به خانواده های فقیر سپرد تا پرورش یابند.رابرت بویل از 6 ماهگی تا 4 سالگی در یک خانواده روستایی ایلندی به سر برد او تا 8 سالگی زیر نظر معلم سر خانه تحصیل کرد سپس به مدت 3 سال در اتون انگلیس به در خود ادامه داد.
بویل در 20 سالگی به لندن رفت و عضو یک گروه دانشمندان تحربی شد.بویل اعتقاد راسخ داشت که آینده علم بر روش تجربی استوار است . شعار او که هیچ چیز به صرف گفته دیگران قابل قبول نیست. این فکر را که تمام پاسخها در کتابهای قدیمی وجود دارد نفی می کرد. گروه علمی که او عضو آن بود جلسه بحثهای غیر رسمی را در خانه هر یک از اعضا برگزار می کرد و بویل به آن نام کالج نامرئی داده بود.
در سال 1654 بویل به اکسفورد رفت تا به حامیان علوم تجربی نزدیکتر باشد او با کمک رابرت هوک باهوش یک تلمبه بادی پیشرفته را ساخت . این دو نفر ثابت کردند که صدا در خلا منتشر نمی شود آنها استدلال گالیله را که معتقد بود در صورت نبودن مقاومت هوا یک پر سبک و یک تکه سرب سنگین با سرعت برابر سقوط می کنند تایید کردند . بویل به سبب آنکه نمی خواست حیوانات را بیازارد قادر نبود که مطالعاتش را روی تنفس در خلا کاملا پیگیری کند و او یافته های خود را در کتاب تاثیر کشسانی هوا در سال 1660 منتشر کرد. این کتاب شامل قانون بویل است. بنابر قانون بویل حجم یک گاز با فشار موثر بر آن نسبت وارون دارد.
بزرگترین دستاوردهای بویل در رابطه با علم شیمی است. او عنصر را ماده ای تعریف کرد که نمی توان آن را با روشهای شیمیایی به مواد ساده تر تبدیل کرد و نمی توان آن را از ترکیب دو یا چند ماده ساده تر به دست آورد. کتاب او به نام شیمیدانان شکاک 1661 نشان دهنده آغاز شیمی جدید است.
بویل اصرار داشت که دوستان دانشمند وی نتایج تجربیات خود را با سرعت گزارش کنند تا دیگران نیز از اکتشافهای جدید مطلع شوند در سال 1663 وی کوششهای موفقی را برای صدور امتیاز انجمن سلطنتی به عنوان یک مجمع علمی رسمی که بر اساس الگوی کالج نامرئی ایجاد شده بود انجام داد. در سال 1668 به لندن بازگشت و یک آزمایشگاه شیمی را در خانه خود به وجود آورد او عنصر قابل اشتعال فسفر را کشف کرد و نخستین کبریت را ساخت.
رابرت بویل علاوه بر پژوهشهای غلمی زبانهای عبری یونانی و سریانی را آموخت تا مطالعات خود را روی متون مذهبی دنبال کند. مسئولیتهای گوناگونی از جمله ریاست شورای شهر اتون مقامی در کلیسای انگلیس و ریاست انجمن سلطنتی به او پیشنهاد شد ولی آنها را نپذیرفت. بویل هیچ گاه ازدواج نکرد. هنگامی که در لندن وقات یافت مجموعه کارهای علمی خود و دستگاهای را که ساخته بود به انجمن سلطنتی واگذار کرد. او همچنین هزینه سخنرانیهای سالانه حمایت از دین مسیح در برابر حمله بی دینان تامین می کرد.
دموکریت یا ذیمقراطیس (Democritus) از فیلسوفان یونانی بود. دموکریت به سال 460 قبل از میلاد در شهر آبدر به دنیا آمد. او سفرهای بسیار نمود و 5 سال با مهندسان مصری کار کرد.
دموکریت نخستین کسی بود که از اتم سخن گفت و آن را جزو بخشناپذیری دانست که دنیا از آن ساخته شده است. دموکریت از دوستان هیپوکریت بود ظاهراً در آتن زندگی میکرده است. اما سقراط را درک نکرد و افلاطون نیز در آثار خود نامی از او نبرده است.
دموکریت همیشه آماده استقبال از چیزهای خوب و محبوب زندگی بود. آفرینش را کامل میدانست و پیوسته در شکوه نبود. آثار دموکریت که در عهد عتیق شهرت فراوان یافته بود به دست ما نرسیده است تنها دیوژن عنوان چند اثر از آثار او را یاد کرده است: درباره آرامش روان، درباره طبیعت انسان، دوزخها، درباه سه نسل، علل زمینی هماهنگی و اعداد.
|
در یونان باستان به عنوان " فیلسوف خندان " معروف بوده است چون بر ارزش شادمانی تاکید میکرده است. او یکی از دو بنیانگذار نظریه اتمی جهان قدیم به حساب میآید و نام وی بیشتر با این نظریه برای ما آشناست.
او نظامی فلسفی تأسیس کرده است که تبیینی مادی از جهان طبیعی به حساب میآید و در این راه البته وی از معلمش لئوسیپوس متأثر است. دموکریتوس اتم گرا معتقد بود جهان از ذراتی تشکیل شده که هر شیء دیگر شامل این ذرات میشود و این ذرات اما در فضای تهی بی نهایت حرکت میکنند. اتم گرایی وی و پیروانش در بین مکاتب مادی مسلک که برای تبیین جهانی مادی به نظم یا الهیات تکیه نمیکردند از تأثیر گذارترین و معروفتر ین مکاتب به شمار میرود. حتی ارسطو که منتقد جدی این مکتب فلسفی به شمار میرفت دموکریتوس را به جهت تاملات ژرف در فلسفه طبیعی تحسین و ستایش میکرد.
طبق این نظریه اجسام و اجرام محسوس تشکل یافتهاند از مجموعهای از ذرات بسیار ریز غیر محسوس و غیر قابل شکستن. به عقیده دموکریت هر جسمی که به وسیله شکستن یا بریدن و غیره دو تا میشود در واقع به این صورت است که ذراتی که در کنار هم قرار داشتند از یکدیگر دور میشوند ولی بر پایه دیدگاه بیشتر فیلسوفان وقتی که جسمی را دو قسمت میکنیم واقعا یک واحد واقعی را تبدیل به دو واحد میکنیم و نیز طبق نظریه دموکریت خود ذرات تشکیل دهنده اجسام محسوس نشکن و غیر قابل تقسیم میباشند یعنی منقسم شدن و دو پاره شدن آنها محال است بر خلاف نظریه دیگران که واحد جسم هر اندازه ریز و کوچک باشد خاصیت قابلیت انقسام از او سلب نمیشود بنابر نظریه دموکریت هر یک از ذرات تشکیل دهنده جسم خود دارای طول و عرض و عمق است و وحدت اتصالی دارد و در حقیقت جسم واقعی یعنی واحد جسم همان ذرات میباشند و اجسام محسوسه هر کدام مجموعهای از عدهای از اجسام کوچکتر میباشند و در حقیقت ذیمقراطیس از نظر فلسفی یعنی از آن نظر که مربوط است به حقیقت جسم با دیگران اختلافی ندارد و با آنها هماهنگ است که حقیقت جسم عبارت است از جوهر قابل ابعاد سهگانه اختلافش با سایر حکما در باره حقیقت جسم نیست در باره مصداق آن حقیقت ستیعنی از نظر علمی و حسی است که آیا اجسام محسوس هر کدام یک واحد جسم واقعی میباشند یا هر کدام مجموعهای از واحدهای جسم میباشند اختلاف نظر دیگرش در قابلیت بخش شدن ذرات بوده است که به عقیده او ذرات بخشناپذیر میباشند و به باور سایر فلاسفه واحد جسم هر اندازه کوچک باشد بخشپذیری آن همچنان محفوظ است این اختلاف نظر البته فلسفی است نه علمی.
منبع
ویکی پدیا دانشنامه ی آزاد
جیمز مکسول به سال ۱۸۳۱ در کشور اسکاتلند متولد شد. میتوانیم از وی به عنوان بزرگترین فیزیکدان تئوریک دههی ۱۸۰۰ نام ببریم. او قدرت فوقالعادهی خود در زمینهی ریاضیات را با برداشت و دانش بسیار خوبش از علوم طبیعی ترکیب کرده بود. این توانایی منحصر به فرد امکان آن را فراهم کرد که بتواند پیشرفتهای چشمگیری هم در زمینهی فیزیک آن زمان و نیز نجوم و زیستشناسی کسب کند.
او همچون بسیاری از افراد خانواده و فامیل از قریحه و استعداد خاصی بر خوردار بود . جیمز در چهارده سالگی موفق به اخذ مدالی در ریاضات شد و سال بعد مقاله ای در باب روش ترسیم منحنی های بیضوی کامل ، به انجمن سلطنتی ادینبورگ تقدیم کرد . این رساله به حدی کامل و جامع بود که جمعی از حضار حاضر به قبول این که جوانی پانزده ساله این رساله را نوشته نبودند .
مکسول در 16 سالگی وارد دانشگاه ادینبورگ شد . در سال 1850میلادی وارد دانشگاه کمبیج شد و مانند کلوین و تامسن با عنوان شاگرد دوم ، کلاس ریاضیات را به پایان رسانید . در سال 1854 او برای نخستین بار به سمت استادی دانشگاه ابردین برگزیده شد .
مکسول در حالی که به تدریس مشغول بود در مورد نظریه های مختلف ریاضیات و فیزیک تحقیق بررسی می کرد و مسائل مهمی را ارائه داد . در رشته ریاضی دردانشگاه های کمبریج و ادینبورگ مشغول تدریس شد . در سال 1871 به سمت استادی فیزیک تجربتی در کمبریج انتخاب شد که او نخستین کسی بود که در این رشته برای تدریس انتخاب شد.
نظریه های مکسول در فیزیک وریاضی امروزه نیز از ارزش بالایی بر خوردارند .برجسته ترین کار علمی مکسول بین سال های 1864 و 1873 میلادی انجام گرفت و عبارت اند از ، بیان و توجیه خطوط قوای فاراده در قالب الفاظ ریاضی.
مکسول فیزیکدانی بود که به دلیل کارها و تحقیقاتش در زمینهی روابط موجود میان نور، الکتریسیته، مغناطیسم و امواج الکترومغناطیسی (امواج متحرک انرژی) شهرت دارد. «معادلات مکسول» که مجموعهای از ۴ معادله هستند، بزرگی او را نشان میدهند.
این مجموعهی ساده معادلات همراه با تعریف معانی کمیتها که در آنها مورد استفاده قرار گرفته و روابط ثانوی که خواص مواد را تعریف میکند به طور کامل الکترومغناطیسم کلاسیک را توضیح میدهند.
div D= P
div B= O
curl E= - ? B / ? t
curl H= J+ ? D / ? t
او کشف کرد که نور از امواج الکترومغناطیسی تشکیل شده است. او نه تنها توضیح داد که چگونه الکتریسیته و مغناطیسم واقعاً الکترومغناطیسم هستند بلکه همچنین راه را برای کشف و به کارگیری تمامی طیفهای اشعهی الکترومغناطیسی که فیزیک نوین را ترسیم نمود، هموار کرد.
امروزه فیزیکدانها میدانند که این طیفها شامل امواج رادیویی، مادون قرمز، اشعهی ماورای بنفش و امواج اشعهی x نیز هستند.
دومین یافتهی مهم مکسول «تئوری جنبش» او بود، به ویژه بخشی از آن نظریه که در رابطه با توزیع سرعت مولکولی است. با پیشبرد نظریهی جنبش گازها، مگسول آخرین نظریهی اثباتی خود در مورد طبیعت گرما که به حرکت مولکولها وابسته است را ارایه داد. این تئوری جنبش گازها، رابطهی میان حرکت مولکولی در گاز، دمای گاز و دیگر خاصیتهای آن را توضیح میدهد.
مکسول همچنین نظریات مهمی در چند زمینهی نظری و تجربی دیگر ارایه داد. او خیلی زود متوجه قوانین حاکم بر رنگها شد و قوانین حاکم بر رنگ، بینش رنگ و چگونگی عملکرد چشمها را کشف و ارایه داد. او در ساخت اولین عکس رنگی جهان از کمان راه راه سبز، قرمز و آبی بهره گرفت. او فرضیهای ارایه داد که حلقههای دور سیارهی زحل از ذرات بسیار ریزی تشکیل شده است که بعدها ماهوارههای فضایی در سال ۱۹۷۰ که به این سیاره فرستاده شدند این فرضیه را اثبات کردند.
جان دالتون یک شیمیدان و فیزیکدان بریتانیایی بود. معروفیت او بیشتر بخاطر هواداری اش از نظریه اتمی است.
جان دالتون ۱۰ سال پیش از ثبت و اعلان استقلال آمریکا در سال ۱۷۶۶، در انگلستان زاده شد. خانواده او در یک کلبه کوچک گالی در روستایی زندگی میکردند. در کودکی، جان به همراه برادرش در یک مزرعه کار میکرد و در مغازه پدر در بافتن لباس او را یاری میدادند. با وجود فراهم بودن اندکی از لوازم اولیه زندگی آنها خانواده فقیری بودند، بسیاری از پسران فقیر در آن زمان از داشتن تحصیلات محروم بودند، اما جان توانست با خوششانسی در مدرسهای در همان نزدیک زادگاهش مشغول تحصیل شود. got یادگیری علاقه زیادی نشان میداد. آموزگاران نیز او را به یادگیری تشویق میکردند. در ۱۲ سالگی، او اولین مدرسه خود را در شهری نزدیک محل اقامتش باز کرد اما به خاطر کمبود پول مجبور به بستن آنجا و کارکردن در مزرعه عمهاش شد.
۳ سال بعد، به همراه برادر بزرگتر و یکی از دوستانش مدرسهای را در 0کندال) Kendall انگلیس باز کرد. به تدرس انگلیسی. لانتین، یونانی، فرانسوی و 21 موضوع علمی و ریاضی پرداخت. جان به یادگیری طبیعت و هوای اطراف خود میپرداخت. او پروانهها، حلزون، و ... را جمعآوری میکرد.جان دالتون پی برد که دچار کوررنگی ست و به یادگیری آن روی آورد. در ۱۷۹۳، جان به عنوان معلم خصوصی به منچستر رفت و در کالج جدید مشغول به تدریس شد. و در آنجا به مشاهده رفتار گازها پرداخت.
او به عناصر و اجزاء مختلف و چگونگی درست شدن آنها اندیشید. جان نظریهای داشت که بر طبق آن، هر عنصری از اتمهای مجزا تشکیل شده و تمام عناصر با یکدیگر متفاوت هستند زیرا اتمهای سازنده هر کدام از آنها، با دیگری متفاوت است.
او فکر میکرد که هر عنصری وزن مخصوص میدارد، زیرا از اتمهای متفاوتی تشکیل شده.در سال ۱۸۰۸، جان دالتون کتابی با مضمون، «نظامی نوین در فلسه شیمی» منتشر کرد که در آن وزن بسیاری از اتمهای شناخته شده را جمعآوری و لیست کرده بود. مقدار عددی وزنهایی که او محاسبه کرده کاملاً دقیق نبودند، اما مبنایی بودند برای «جدول دورهای پیشرفته»، اگرچه بسیاری نظریه دالتون در مورد ساختار اتم را نپذیرفتند، اما وی بر تحقیقات خود برای دفاع از نظریهاش ادامه میداد.
جان دالتون در سال ۱۸۴۴ درگذشت، او با افتخار در انگلستان به خاک سپرده شد. بیش از ۴۰۰۰۰۰ نفر بدن بیجان او را هنگام قرار گرفتن در تابوت مشاهده کردند. به عنوان آخرین تجربه و آزمایش، او از کالبد شکافی استفاده کرد تا دلیل کوررنگی خود را پیدا کند. او ثابت کرد که چشمان او دلیل این او نمیباشند، بلکه اشکال از قوه درک و احساس بینایی او در قسمتی از مغز او بود که از کار افتاده بود. حتی تا لحظات آخر زندگی. او به گسترش علم و دانش کمک کرد.
امروز، دانشمندان در هر جا، نظریه دالتون درباره ساختار اتم را مورد قبول میدانند. یک پسر ساده روستایی روش جدیدی برای اندیشیدن و نگاه کردن به عالم هستی و چگونگی کارکرد آن را به مردم و اهل دانش نشان داد.
بنیامین فرانکلین، نویسنده و ناشر، سیاستمدار، طبیعیدان و مخترع آمریکایی در تاریخ ۱۷ژانویه ۱۷۰۶ میلادی در بوستون چشم به جهان گشود. او یکی از بنیانگذاران ایالات متحده آمریکا و مخترع برقگیر و عینک دوکانونی بود.
بنیامین به عنوان دهمین پسر و پانزدهمین فرزند آقای فرانکلین که تولیدکننده صابون و شمع بود، در بوستون زاده شد. وی از اوان کودکی با اشتیاق و علاقه به مطالعه کتابهای علمی، مذهبی و ادبیات پرداخت و گنجینهای از دانش و معلومات کسب کرد. بنیامین مدتی در چاپخانه برادر ناتنی خود، جیمز فرانکلین، به کارآموزی پرداخت و برای اولین بار در سال ۱۷۲۲ با نام مستعار در روزنامه برادرش چهارده مقاله طنزآمیز وکوتاه منتشر کرد. آن روزنامه در همان سال بخاطر مقاله جنجالبرانگیزی که به چاپ رساند توقیف و جیمز که سردبیر آن بود به یکماه زندان محکوم شد. از آن پس بنیامین مدیریت روزنامه را به عهده گرفت و به نشر آن همت گماشت. بنیامین فرانکلین در فیلادلفیا به صنعت چاپ روی آورد و کتابهای بیشماری را منتشر ساخت. فعالیتهای خستگیناپذیر او در زمینه چاپ کتاب، وی را به عنوان ناشر صاحبنامی به اشتهار رسانید. فرانکلین در دوران زندگی به فعالیتهای اجتماعی و خدمات عمومی و امدادرسانی همت گماشت و به عضویت در این مؤسسات پذیرفته شد. او توجه خود را به خدمات شهری و رفاه عمومی مانند نظافت خیابانها، روشنایی شهر، نظام تشکیلاتی مدارس، تأسیس آتشنشانی غیرانتفاعی، بیمارستان و اولین کتابخانه عاریتی که در دنیا بیهمتا بود، معطوف داشت. بنیامین فرانکلین در سال ۱۷۳۱ به عضویت در لژ فراماسونری پذیرفته شد و یکسال بعد به مقام دومناظر بزرگ منصوب شد.
بنیامین فرانکلین، نفس خویش را به مدد امساک و پرهیزگاری که از دوران شباب بدان خو گرفته بود، مهار کرد و به خلوص آن همت ورزید. او فهرستی شامل سیزده روش سودمند در زمینه آموزش اخلاق که در تمام طول زندگی بدان پای بند بود، به صورت زیر تنظیم کرد:
فعالیت های سیاسی و علمی
بنیامین فرانکلین در سال ۱۷۴۸ موسسه انتشاراتی خود را ترک کرد و در سال ۱۷۵۰ به عضویت پارلمان پنسیلوانیا برگزیده شد. آثار منتشره فرانکلین در این دوران تأثیر بسزایی در تشکیلات آموزشی پنسیلوانیا داشت و با انتشار کتاب «پیشنهادی چند در باب آموزش و پرورش جوانان پنسیلوانیا»، در احداث آکادمی فیلادلفیا که بعدها به نام دانشگاه پنسیلوانیا خوانده شد، مفید افتاد. برنامه پیشنهادی فرانکلین علوم قدیمی و مسلط آن دوران را محدود و دانش جدید را شامل زبان انگلیسی، زبانهای زنده خارجی، ریاضیات و علوم طبیعی جایگزین کرد. فرانکلین در سال های ۱۷۵۱ تا ۱۷۶۴ به تناوب معاونت وزارت پست را به عهده داشت. وی در سال ۱۷۵۲ دستگاه برق گیر را اختراع کرد. وی در مجموع پانزدهسال به عنوان نماینده پنسیلوانیا، جورجیا، نیوجرسی، و ماساچوست در انگلستان اقامت گزید. بنیامین فرانکلین در یکی از سفرهای خود از انگلیس به آمریکا در توقف کوتاهی که نصیبش شد، «انجمن فلسفی آمریکا» را تأسیس کرد. او در سال ۱۷۷۵ انگلیس را به مقصد آمریکا ترک گفت و در همان سال به عضویت کنگره آمریکا درآمد و پس از مدتی به کمیته تنظیم «بیانیه استقلال ایالات متحده آمریکا» دعوت شد. به خاطر افکار درخشان و آزادیخواهی او و همچنین در پیوند با اختراع برق گیر، در باره او چنین گفتهاند:
فرانکلین به اتفق ۵۴ نفر از مقامات برجستهٔ سیزده ایالت دیگر، بیانیه استقلال را در ۴ ژوئیه ۱۷۷۶ میلادی امضا کرد و یکسال بعد از طرف کنگره به عنوان نماینده سیزده ایالات مستقل آمریکا به فرانسه رفت و در آن جا به عنوان سیاستمداری بزرگ اشتهار یافت. او در پاریس به عضویت لژ فراماسونری فرانسه در آمد و ولتر نیز از او پیروی کرد. فرانکلین از سال ۱۷۷۹ تا ۱۷۸۲ به مقام ریاست آن لژ برگزیده شد.
آثار بنیامین فرانکلین
فرانکلین در تمام دوران زندگی به انتشار رسالات، مقالات و پند و اندرز در هر زمینه و هر مقولهای پرداخت. زندگینامه خود را که در سال ۱۷۷۱ آغاز کرده بود، همچنان ناتمام ماند. او با بیشتر بزرگان عهد خویش مکاتبه داشت و نامههای بیشماری از وی به یادگار مانده است.
تصویر بنیامین فرانکلین بر روی اسکناس صددلاری
بنیامین فرانکلین در سال ۱۷۸۶ به آمریکا بازگشت و به عنوان ریاست عالی اجرایی شورای پنسیلوانیا و در سال ۱۷۸۷ به مقام دبیرکل جامعه ضد بردهداری برگزیده شد. او در ۱۷ آوریل ۱۷۹۰ میلادی در سن هشتاد و چهلسالگی در پنسیلوانیا درگذشت. هنگامی که بیست و سهسال بیشتر نداشت، شرحی به مضمون زیر برای مقبره خود نوشت:
این کلام بر آرامگاه او نوشته نشد.
منبع:ویکی پدیا
آنتوان لوران لاووازیه در ۲۶ اوت ۱۷۴۳ در پاریس از پدر و مادری ثروتمند و مرفه زاده شد او زیر نظر استادانی قابل نجوم و گیاهشناسی و شیمی و زمینشناسی را به خوبی فرا گرفت. پس از اتمام دوره حقوق بار دیگر به علوم گرایید و ۳ سال بعد در آن هنگام که جوانی ۲۵ ساله بود به عضویت فرهنگستان سلطنتی علوم برگزیده شد.
لاووازیه که بنیانگذار شیمی نوین محسوب میشود، تجربه و سنجش توأم با نتیجهگیری صحیح را پایه و اساس این علم قرار داد. وی نخستین کسی بود که ترازو را جهت سنجش و تحقیق در فعل و انفعالات شیمیایی در آزمایشگاه وارد عمل کرد.
قبل از او دانشمندان شیمی در مورد سوختن، عقیده داشتند که هر جسم سوختنی دارای مادهای است نامرئی به نام «فلوژیستن» و چون جسم مشتعل شود این ماده از آن خارج میشود. هر چه جسم بیشتر قابل اشتعال باشد مقدار بیشتری از این ماده در بردارد و شعله همان فلوژیستن است که از جسم متصاعد میگردد. به موجب این نظریه قدما معتقد بودند که وقتی جسمی در هوا میسوزد سبکتر میشود زیرا ماده فلوژیستن آن خارج میگردد. این نظریه نادرست سراسر قرن ۱۸ را به کلی مسموم ساخته بود و حتی دانشمندان بزرگ نیز بدان اعتقاد داشتند چنانکه پریستلی هنگامی که گاز اکسیژن را برای نخستین بار تهیه نمود آن را «هوای بدون فلوژیستن» نام نهاد.
لاوازیه که شیمیدان برجستهای است امکان درک و شناخت عناصر گازی شکل را فراهم کرد. در دوران سلطه نظریه آتشزایی (نظریهای که در بالا ذکر شد) وسایل تجربی زیادی فراهم آمده بود که سبب دگرگونیهای انقلابی در شیمی شدند. بیشترین اعتبار این تحولات مدیون زحمات لاووازیهاست که درک درستی از اکسیژن را میسر کرد انگلس نوشت که:
لاووازیه میتوانست نقطه مقابل و ضد فلوژیستون افسانهای را در اکسیژنی که پریستلی به دست آورده بود بیابد و در نتیجه قادر بود کل نظریه آتشزایی را از پا درآورد اما این کار نمیتوانست نتایج تجربی حاصل از پذیرفتن آتشزاها را از بین ببرد. بر عکس آن نظریات پا برجا بودند و فقط ترتیب بیانشان وارونه شده بود و از کلمه فلوژیستیک به عباراتی که اکنون در زبان شیمی اعتبار دارند برگردانده شده بود و بنابراین اعتبارشان حفظ شده بود.
راه لاووازیه برای کشف اکسیژن خیلی مستقیم تر از راه دیگر هم عصرانش بود. در آغاز این دانشمند فرانسوی نیز گرایش به نظریه آتشزایی داشت ولی هر چه بیشتر که به نتایج میرسید بیشتر از آن نظریه کناره میگرفت. در اول نوامبر سال ۱۷۷۲ شرح تجربیاتش در زمینه احتراق ترکیبات مختلف در هوا را به این ترتیب پایان بخشید که گفت: وزن همه مواد و از جمله فلزات بر اثر احتراق و سوختن افزایش مییابد. نظر به اینکه چنین واکنشها نیاز به مقدار زیادی هوا داشتند لاووازیه نتیجه گیری دیگری هم کرد و گفت: هوا مخلوطی از گازهای با خواص گوناگون است که در حین سوختن مواد، قسمتی از آن با ماده سوزنده ترکیب میشود. در آغاز لاووازیه این جزء از هوا را مشابه هوای ثابت بلاک تلقی کرد ولی به زودی متوجه شد که آن قسمت از هوا که با مواد در هنگام سوختن ترکیب میشود مناسبترین جزء هوا برای تنفس است به این ترتیب لاووازیه رو در روی اکسیژن قرار گرفت ولی از اعلام کشف گاز جدید خودداری کرد چون میخواست چند تجربه تکمیلی انجام دهد.
در اکتبر سال ۱۷۷۴ پریستلی کشف خود را به لاووازیه گزارش کرد و این گزارش مفهوم واقعی کشف لاووازیه را برای خودش روشن کرد وی بلافاصله به تجربه با اکسید قرمز جیوه که مناسبترین مولد اکسیژن بود پرداخت. در آوریل ۱۷۷۵ لاووازیه گزارشی تحت عنوان یادداشتی در باره طبیعت مادهای که هنگام سوختن فلزات با آنها ترکیب میشود و سبب افزایش وزن تولید شده میشود به آکادمی علوم فرانسه داد.
در واقع این کشف اکسیژن بود. لاووازیه نوشت که این نوع هوا را پریستلی و شیل و خودش تقریباٌ به طور همزمان کشف کردهاند. ابتدا وی آن را مناسبترین هوا برای تنفس نامید ولی بعد نامش را هوای زندگی بخش یا توانبخش گذاشت.
به این ترتیب ملاحظه میشود که لاووازیه با درکی که از طبیعت اکسیژن کرده بود تا چه اندازه بر همزمانانش پیشی گرفت. در مرحله بعدی دانشمند مزبور به این نتیجه رسید که مناسبترین هوا برای تنفس یکی از مواد بنیانی در ساخت اسیدهاست یعنی مهمترین قسمت همه اسیدهاست. بعدها معلوم شد که این اعتقاد اشتباه بوده است (وقتی اسیدهای بدون اکسیژن هالوژنه تهیه شدند) ولی در سال ۱۷۷۹ لاووازیه اندیشید که این خاصیت را در نام گاز کشف شده بگنجاند و از آن پس این عنصر را اکسیژن نامید که از کلمه یونانی به معنی «اسیدساز» گرفته شدهاست. انگلس نوشتهاست:
پریستلی و شیل بدون اینکه بدانند دست روی اکسیژن گذاشتهاند، آن را تهیه کردند و گر چه لاووازیه همان گونه که بعدها اعتراف کردهاست اکسیژن را همزمان و مستقل از آن دو نفر تهیه نکرده بود، با توجه به این که آن دو نفر نمیدانستند چه چیزی را تهیه کردهاند لاووزایه را باید کاشف اکسیژن شناخت.
از جمله خطراتی که که جان لاووازیه را به مخاطره انداخته بود و بیشتر جنبه سیاسی داشت هنگام انقلاب کبیر فرانسه در سال ۱۷۸۹ یعنی در آن هنگام که انقلابیون زمام امور پاریس را در دست داشتند رخ داد. لاووازیه رساله معروفی در باره اقتصاد سیاسی موسوم به ثروتهای زیرزمینی فرانسه به رشته تحریر درآورد این کتاب یکی از مهمترین کتبی است که در مبحث اقتصاد نوشته شدهاست. سرانجام آنتوان لاووازیه در سال ۱۷۹۴ در دادگاه انقلابی به ریاست ژان باتیست کوفن هال به جرم خیانت به ملت همراه چند تن دیگر تسلیم تیغه گیوتین شد در حالی که ۵۱ سال داشت. پس از مرگ لاووازیه لاگرانژ گفت: تنها یک لحظه وقت آنان برای بریدن آن سر صرف شد و شاید یکصد سال زمان نتواند سر دیگری همانندش بوجود آورد.
منبع ویکی پدیا
ولتا در سال 1745 در کومو که در نزدیکی میلان ایتالیا بود به دنیا آمد دایی ولتا مسئولیت تربیت وی را که در کالج یسوعی محلی آغاز شده بود به عهده گرفت سپس دایی دیگرش که از فرقه دومینیکی و در معتقدات یسوعی با او سهیم بود آن را به پایان رسانید ولتا تحصیلاتش را در مدرسه مدهبی بنتسی ادامه داد و در آنجا بود که کتاب لوکریتوس سخت بر او اثر گذاشت داییهای او می خواستند که او پیشه وکالت را که از سوی خانواده مادرش شغل ابرومندی شناخته شده بود برگزیند ولتا ترجیح داد که از آنچه نبوغ خود می نامید پیروی کند و این نبوغ او را در هجده سالگی به مطالعه در باره برق کشانید ولتا در بیست و نه سالگی معلم مدرسه شبانه روزی «کوم» گردید. در همین موقع اسبابهای مختلف الکتریکی از قبیل الکتروفور، آب سنج، الکتروسکوپ و غیره را ساخت و شهرت بسیاری کسب نمود و در سال 1779 با سمت استادی در دانشگاه پاوی مشغول به کار شد ولتا در اختراع الکتروفور (دستگاه برق ساز) خود یعنی شگفت آور ترین ابزار برقی پس از بطری لید این بینش را که صمغ (رزین) برق خود را بیش از شیشه حفظ می کند با این واقعیت تلفیق کرد که یک ورقه فلزی و عایق بارداری که خوب تنظیم شده باشند می توانند جرقه های فراوان تولید کنند بی آنکه برق را ضعیف سازند در سال 1772 ولتا صورت مفصل و دشواری از Electtricismo artificial را منتشر کرد که بیش از پیش مؤید این نظر عجیب بود که برقهای ناهمنام در پیوند یک عایق باردار و یک هادی که موقتاً به زمین وصل شده است فقط به این منظور یکدیگر را خنثی می کنند که در تجزیه های بعدی با تقویت مجدد پدید آیند گاز سنج ولتا یکی از مهمترین کشفهای سده هیجدهم را محقق ساخت و آن عبارت بود از کشف ترکیب آب که لاووازیه در میان چیزهای دیگر با جرقه زدن اکسیژن و هیدروژن روی جیوه به دان پی برد. مطالعات بعدی ولتا در مورد هوا مربوط می شد به عمل و تأثیر گرما در گازها و بخارها تصور کلی او از گرما دنباله نظریه های کرافردوکرون درباره سیالات است با یک استثنا ی خاص گو آنکه منابع او پدیده گرمای نهان را به ترکیبی شیمیایی نسبت می دادند که موجب تغییر حالت بود او گرما را عمده ساخت و گرمای نهان را نتیجه جهش بعدی در ظرفیت گرمای ویژه دانست ولتا در اندازه گیری انبساط هوا به عنوان تابعی از گرما یا شاید تابعی از دمای که در دماسنج جیوه ای نشان داده می شود موفقتر بود ولی مجلاتی که مخصوص انتشار این نتایج بودند در خارج ایتالیا کمتر خوانده می شدند در هر حال حق قضیه «ثابت بودن ضریب انبساط هوا» بنابر رأی یکپارچه کنگره بین المللی فیزیکدانان در کومو که به پاس صدمین سال درگذشت دو تشکیل شده بود بار دیگر به ولتا برگردانده شد در سال 1780 موضوع بحث مجامع علمی«الکتریسیته» بود والش ثابت کرده بود که تکان حاصل از تماس با ماهی تورپیل از نوع تکانهای الکتریکی است. درسال 1773 ماهی مزبور را تشریح کرد و عنصر مولد الکتریسیته را پیدا نمود هنتر در همان عنصر مشابهی در بدن یکی از انواع مارماهی پیدا کرد به این ترتیب فکر اینکه حیوانات دیگر هم باید دارای این عضو باشند قوت گرفت لویی گالوانی استاد تشریح دانشگاه بولونی در سال 1780 این آزمایش را روی قورباغه انجام داد بطوریکه قورباغه را به برق گیر آویزان نمود و ملاحظه نمود که هنگام عبور ابر عمل انقباض در پنجه های قورباغه انجام می شود گالوانی برای اطمینان کامل در هوای خوب قورباغه را به بالکون فلزی منزل خودش آویزان کرد ولی نتایج قبلی را مشاهده نکرد یک شب که حوصله اش از نگرفتن نتیجه به سر آمده بود با عصبانیت قورباغه را از محلی که آویزان کرده بود جدا کرد و در این موقع به موجب تصادف دراثر تماس گازانبری که بوسیله آن قورباغه را گرفته بود با بالکون تکانی در قورباغه مشاهده می نماید و فکر می کند که واقعاً مسئله الکتریسیته حیوانی را کشف کرده است. ولی صدای مخالفی از ولتا بلند شد که الکتریسیته که در این عمل بوجود آمده است فقط در اثر تماس گاز انبر و بالکون آهنی است ولتا در واقع تجربیات گالوانی را تکرار نمود و در صدد برآمد که ثابت کند قورباغه دخالتی در ایجاد الکتریسیته نداشته است آنگاه سکه ای ازنقره و قطعه ای روی به کار برد و آنها را با پارچه پشمی اسیددار از هم جدا نمود و بدینوسیله پیل الکتریکی تشکیل شد این پیل فقط جرقه تولید نمی کرد بلکه جریاتی متصل که در حال عبور بود ایجاد می نمود دانشمند بزرگ روز بیستم مارس ضمن نامه ای اکتشاف خود را به جامعه پادشاهی اطلاع می دهد و از همین زمان شهرت فراوانی در سراسر اروپا کسب می نماید وکشف او تأثیر عمیقی در مجامع علمی بوجود آورد و ناپلئون او را به پاریس دعوت می کند و از او می خواهد ک تجربه اش را در مقابل آکادمی تکرار کند و بعد از اثبات آن او را به سمت کنت و سناتور کشور ایتالیا انتخاب می کند ولتا بعد از سه سال از شغل خود کناره می گیرد و به کوم می رود او در سال 1827 در هشتاد و دو سالگی زندگی را وداع می گوید.
آلبرت انیشتین در چهاردهم مارس 1879 در شهر اولم که شهر متوسطی از ناحیه و ورتمبرگ آلمان بود متولّد شد . امّا شهر مزبور در زندگی او اهمیتی نداشته است. زیرا یک سال بعد از تولّد او خانواده وی از اولم عازم مونیخ گردید.
پدر آلبرت، هرمان انیشتین کارخانهی کوچکی برای تولید محصولات الکترو شیمیایی داشت و با کمک برادرش که مدیر فنی کارخانه بود از آن بهرهبرداری میکرد. گر چه در کار معاملات بصیرت کامل نداشت. پدر آلبرت از لحاظ عقاید سیاسی نیز مانند بسیاری از مردم آلمان گر چه با حکومت پروسیها مخالفت داشت امّا امپراتوری جدید آلمان را ستایش میکرد و صدراعظم آن «بیسمارک» و ژنرال «مولتکه» و امپراتور پیر یعنی «ویلهم اول» را گرامی میداشت.
مادر انیشتین که قبل از ازدواج پائولین کوخ نام داشت بیش از پدر زندگی را جدی میگرفت و زنی بود از اهل هنر و صاحب احساساتی که خاصّ هنرمندان است و بزرگترین عامل خوشی او در زندگی و وسیله تسلای وی از علم روزگار موسیقی بود.
آلبرت کوچولو به هیچ مفهوم کودک عجوبهای نبود و حتّی مدّت زیادی طول کشید تا سخن گفتن آموخت بطوریکه پدر و مادرش وحشت زده شدند که مبادا فرزندشان ناقص و غیرعادی باشد امّا بالاخره شروع به حرف زدن کرد ولی غالباً ساکت و خاموش بود و هرگز بازیهای عادی را که ما بین کودکان انجام میگرفت و موجب سرگرمی کودک و محبّت فی ما بین می شود را دوست نداشت.
آلبرت مرتباً و هر سال از پس سال دیگر طبق تعالیم کاتولیک تحصیل کرد و از آن لذّت فراوان و بود وحتّی در مواردی از دروس که به شرعیات و قوانین مذهبی کاتولیک بستگی داشت چنان قوی شد که می توانست در هر مورد که همشاگردانش قادر نبودند به سوألهای معلّم جواب دهند او به آنها کمک می کرد.
انیشتین جوان در ده سالگی مدرسه ابتدائی را ترک کرد و در شهر مونیخ به مدرسه متوسطه «لوئیت پول» وارد شد . در مدرسه متوسطه اگر مرتکب خطایی می شدند راه و رسم تنبیه ایشان آن بود که می بایست بعد از اتمام درس ، تحت نظر یکی از معلّمان ، در کلاس توقیف شوند و با درنظر گرفتن وضع نابهنجار و نفرت انگیز کلاسهای درس ، این اضافه ماندن شکنجه ای واقعی محسوب می شد.
در این دوران مشهورترین مؤسسه فنی در اروپا مرکزی به استثنای آلمان ، مدرسه ی دارالفنون سوئیس در شهر زوریخ بوده است. آلبرت در امتحان داوطلبان شرکت کرد ولی بخاطر اینکه درعلوم طبیعی اطلاّعاتی وسیع نداشت درامتحان پذیرفته نشد. با این حال مدیر دارالفنون زوریخ تحت تأثیر اطلاّعات وسیع او در ریاضیات واقع شد و از او درخواست کرد که دیپلم متوسطه ای را که برای ورود به دارالفنون لازم است در یک مدرسه سوئیسی بدست آورد و او را به مدرسه ممتاز شهر کوچک «آآرائو»که با روش جدیدی اداره می شد معرفی کرد. بعد از یک سال اقامت در مدرسه مذبور دیپلم لازم را بدست آورد و در نتیجه بدون امتحان در دارالفنون زوریخ پذیرفته شد. با این که درس های فیزیک دارالفنون آمیخته با هیچ گونه عمق فکری نبود باز هم حضور در آنها آلبرت را تحریک کرد که کتب جستجوکنندگان بزرگ این را مورد مطالعه قرار دهد. او، آثار استادان کلاسیک فیزیک نظری از قبیل: بولترمان،ماکسول و هوتز را با حرص عجیبی مطالعه کرد. شب و روز اوقات او با مطالعه این کتابها می گذشت و ضمن مطالعه آنها با هنر استادانه ای آشنا شد که چگونه بنیان ریاضی مستحکمی ساخت. او درست در خاتمه قرن 19 تحصیلات خود راپایان داد و به مسأله مهم تهیه شغل مواجه شد.
از آنجا که نتوانست مقام تدریسی در مدرسه پولی تکنیک بدست آورد تنها راهی باقی ماند وآن این بود که چنین شغل و مقامی در مدرسه ی متوسطه ای جستجو کند.
اکنون سال 1910 شروع شده و آلبرت بیست و یک سال داشت و تابعیت سوئیس را بدست آورده بود. او در هنگام داوطلب شغل معلّمی خصوصی گردید و پذیرفته شد. انیشتین از کار خود راضی و حتّی خوشبخت بود که می تواند به پرورش جوانان بپردازد امّا بزودی متوجّه شد که معلمّان دیگر نیکی را او می کارد ضایع و فاسد می کنند و این شغل را ترک کرد. بعد از این دوران تاریک ، ناگهان نوری درخشید و بعد از مدّتی در دفتر ثبت اختراعات مشغول به کار شد و به شهر«برن» انتقال یافت. کمی بعد از انتقال به شهر برن انیشتین با میلواماریچ همشاگرد قدیم خود در مدرسه ی پولی تکنیک ازدواج کرد و حاصل آن دو پسر پی در پی بود که اسم پسر بزرگتر را آلبرت گذاشتند. کار انیشتین در دفتر اختراعات خالی از لطف نبود و حتّی بسیار جالب می نمود وظیفه ی وی آن بود که اختراعات را که به دفتر مذبور می آوردند مورد آزمایش اوّلیه قرار می داد.
شاید تمرین در همین کار موجب شده بود که وی با قدرت خارق العاده و بی مانند بتواند همواره نتایج اصلی و اساسی هر فرض و نظریه جدیدی را با سرعت درک و استخراج کند. چون انیشتین به خصوص به قوانین کلی فیزیک علاقه داشت و به حقیقت در صدد بود که با کمک محدودی میدان وسیع تجارت را به وجهی منطقی استنتاج کند.در اواخر سال 1910 کرسی فیزیک نظری در دانشگاه آلمانی پراگ خالی شد. انتصاب استادان این قبیل دانشگاهها طبق پیشنهاد دانشکده بوسیله ی امپراتور اتریش انجام می گرفت که معمولاً حقّ انتخاب خویش را به وزیر فرهنگ وا می گذاشت. تصمیم قطعی برای انتخاب داوطلب ، قبل از همه ، بر عهده ی فیزیکدانی به نام« آنتون لامپا » بود و او برای انتخاب استاد دو نفر را مدّ نظر داشت که یکی از آنها «کوستاویائومان» و دیگری«انیشتین» بود. «یائومان» آن را نپذیرفت و پس از کش و قوسها فراوان انیشتین این مقام را پذیرفت.
وی صاحب دو ویژگی بود که موجب گردید وی استاد زبردستی گررد. اوّلین آنها این بود که علاقه ی فراوان داشت تا برای عدّه ی بیشتری از همنوعان خود وبخصوص کسانیکه در حول وحوش او می زیسته اند مفید باشد. ویژگی دوّم او ذوق هنریش بود که انیشتین را وا می داشت که نه فقط افکار عمومی خود را به نحوی روشن و منطقی مرتّب سازد بلکه روش تنظیم و بیهن آنها به نحوی باشد که چه خود او و چه مستهعان از نظر جهان شناسی نیز لذّت می برند. هدف انیشتین این بود که فضای مطلق را از فیزیک براندازد نظریه نسبیتسال 1905 که در آن انیشتین فقط به حرکت مستقیم الخط متشابه پرداخته بود انیشتین با کمک از اصل تعادل پدیده های جدیدی را در مبحث نور پیش بینی کند که قابل مشاهده بوده اند و می توانست صحت نظریه جدید او را از لحاظ تجربی تأیید کرد.
در مدّتی که انیشتین در پراگ تدریس می کرد نه فقط نظریه جدید خود را درباره غیر وی بنا نهاد بلکه با شدّت بیشتری نظریه ی خود را درباره ی کوآنتوم نو را که در شهر برن شروع کرده بود ، توسعه داد. با همه ی این تفاصیل انیشتین به دانشگاه پراگ اطّلاع دادکه در خاتمه دوره تابستانی سال 1912 خدمت این دانشگاه را ترک کرد. عزیمت ناگهانی انیشتین از شهر پراگ موجب سر وصدای بسیار در این شهر شد در سر مقاله بزرگترین روزنامه ی آلمانی شهر پراگ نوشته شد:«که نبوغ و شهرت فوق العاده انیشیتن باعث شد که همکارانش او را مورد شکنجه و آزار قرار دهند و به ناچار شهر پراگ ترک کرد.» انیشتین عازم شهر زوریخ گردید و در پایان سال 1912 با سمت استادی مدرسه ی پولی تکنیک زوریخ مشغول به کار شد شهرت انیشتین به تدریج تا آنجا رسیده بود که بسیاری از مؤسسات و سازمانهای علمی جهان علاقه داشتند که وی بعنوان عضو وابسته با مؤسسه ایشان در ارتباط یابد. سالها بود که مقامات رسمی آلمان کوشش می کردند که شهر برلن نه فقط مرکز قدرت سیاسی و اقتصادی باشد بلکه در عین حال کانون فعّالیّت هنری و علمی نیز محسوب گردد به همین جهت از انیشتین دعوت بعمل آوردند. مدّت کمی بعد از ورود انیشتین به برلن ، انیشتین از زوجه ی خویش هیلوا که از جنبه های مختلف با او عدم توافق داشت جدا گردید و زندگی را با تجرد می گذارند. هنگامیکه به عضویت آکادمی پاشاهی انتخاب شد سی و چهار سال سن داشت و نسبت به همکاران خود که از او مسن تر بودند بیش از حد جوان می نمود. در این حال همه انیشتین را در وهله ی اوّل مردی مؤدب ودوست داشتنی به نظر می آوردند.فعّالیّت اصلی انیشتین در برلن این بود که با همکاران خویش و یا دانشجویان رشته ی فیزیک درباره ی کارهای علمی مصاحبه و مذاکره کند وآنها را در تهیه برنامه ی جستجوی علمی راهنمایی کند. هنوز یکسال از اقامت انیشتین در برلن نگذشته بود که ماه اوت 1914 جنگ جهانی شروع شد.
در مدّت جنگ جهانی اوّل، روزنامه های برلن همه روزه از وقایع جنگ و شروع فتوحات ارتش آلمان بود. در عین حال انیشتین در منزل خود با دختر عمه ی خویش الزا آشنایی پیدا کر. الزا زنی مهربان و خونگرم بود و همچنین او از شوهر مرحوم سابق خود دو دختر داشت با اینحال انیشتین با او ازدواج کرد. جنگ بین المللی و شرایط معرفت النفسی که در نتیجه ی آن بر دنیای علم تحصیل گردید مانع از آن نشد که انیشتین با حرارت فوق العاده به توسعه وتکمیل نظریه ی ثقل خویش بپردازد. وی با پیمودن راه تفکّری که در پراگ و زوریخ پیش گرفته بود توانست در سال 1916 نظریه ای برای ثقل بپردازد. و جاذبه ی عمومی بنا نهد که بلکی مستقل از نظریه های گذشته و از نظر منطقی دارای وحدت کامل بود.
اهّمیّت نظریه جدید به زودی مورد تأیید و توجّه دانشمندانی واقع گردید که دارای قدرت خلاق علمی بودند تأیید تجربی نظریه انیشتین توجّه عموم مردم را به شدّت جلب کرده بود از این پس دیگر انیشتین مردی نبود که فقط مورد توجّه دانشمندان باشد و بس. به زودی وی نیز همچون زمامداران مشهور ممالک ، بازیگران بزرگ سینما و تئاتر شهرت عام بدست آورد.
تبلیغات مخالف و حملاتی که علیه انیشتین می شد موجب گردید که در تمام ممالک جهان و در همه ی طبقات اجتماعی توجّه عموم مردم به سوی نظریههای او جلب شود. مفاهیمی که برای تودههای مردم هیچگونه اهّمیّتی نداشته است وعامه ی ایشان تقریبأ چیزی از آن درک نمی کردند موضوع مباحث سیاسی گردید. انیشتین دراین زمان سفرهای خود را آغاز کرد ابتدا به هلند، بعد به کشورهای چک و اسلواکی، اسپانیا، فرانسه، روسیه، اتریش، انگلیس، آمریکا و بسیاری کشورهای دیگر. امّا نکته قابل توجّه این است که وقتی انیشتین و همسر او به بندرگاه نیویورک شدند با استقبال شدید و تظاهرات پر شوری مواجه شدند که به احتمال قوی نظیر آن هرگز هنگام ورود یکی از دانشمندان رخ نداده بود .
انیشتین به آسیا وبه کشورهای چین، ژاپن و فلسطین سفر کرده است و این خاتمه ی سفرهای او بود. درسال 1924 بعد از مسافرتهای متعدد به اکناف جهان انیشتین بار دیگر در برلن مستقر گردید. حملات همچنان بر او ادامه داشت و نظریات او را بعنوان بیان افکار قوم یهود و به سوی فاشیسم می دانستند به این دلیل انیشتین به شهر پرنیستون در آمریکا می رود. بعد از چندی همسرش الزا در سال 1936 از دنیای می رود و خواهر انیشتین که در فلورانس بود به شهر پرنیستون نزد برادرش آمد. در همین دوران انیشتین تابیعت کشور آمریکا را می پذیرد. انیشتین در سال 1945 طبق قانون بازنشستگی مقام استادی مؤسسه مطالعات عالی پرنیستون را ترک کرد ولی این تغییر سمت رسمی ، تغییری در روش زندگی و کار او به وجود نیاورد وی کماکان در پنیستون بسر می برد و در مؤسسه ی مذبور تجسّسات خود را ادامه دهد.
این دوران تجسّس در نیمه انزوای شهر پرنیستون به تدری با اصطراب و احتشاش آمیخته می شد. هنوز ده سال دیگر از زندگی انیشتین باقی مانده بود لیکن این دوره ی ده ساله درست مصادف با هنگامی بود که عهد بمب اتمیشروع می گردید و بشریّت تمرین و آموزش خویش را در این زمینه آغاز می کرد. بنابراین مسأله واقعی که برای او مطرح شد موضوع چگونگی پیدایش بمب اتمینبود با وجود اینکه منظور ما در این جا دادن چشم اندازی مختصر از روابط انیشتین با حوادث بزرگ سیاسی آخرین سالهای زندگی او می باشد باز هم اگر از دو موضوع اساسی یاد نکنیم همین چشم انداز هم ناقص خواهد بود یکی از آنها نامه ی مشهور است که وی می بایست برای همکاری خود در شوروی بفرشد و دوّم شرح وقایعی است که در اوضاع و احوال فیزیکدانان آمریکایی، خاصه دانشمندان اتمی، در داخل مملکت خودشان تغییر بسیار ایجاد کرد.
اکنون می توانیم بصورت شایسته تری همه ی آنچه را که گهگاه موجب تیره شدن پایان زندگی وی می شد مشاهده کنیم و سرانجام روز هجدهم آوریل 1955 بزرگترین دانشمند و متفکر قرن بیستم، پیغمبر صلح و حامی و مدافع محنت دیدگان جهان، مردی که احتمالأ همراه با ناپلئون و بتهوون مشهورتر از همهی مردان جهان بوده است، در شهر پرنیستون واقع در ممالک متحده آمریکای شمالی از زندگی وتفکر و مبارزه دست کشید و از دار دنیا رفت و در گذشت.
آلبرت انیشتین در سال 1879، در آلمان متولد شد. او از موسیقی کلاسیک لذت میبرد و ویلین میزد. یکی از داستانهایی که انیشتین دوست داشت از دوران بچگیاش نقل کند دربارة حیرت او در سن چهار یا پنج سالگی است وقتی یک قطبنمای مغناطیسی را دید. عقربة هدایت شده با یک نیروی نامرئی که همواره جهت شمال را نشان میدهد به شدت کودک را تحت تأثیر قرار داد. قطبنما او را متقاعد کرد که باید چیزی در ورای اشیاء باشد. چیزی عمیقاً پنهان شده.
انیشتین حتی به عنوان یک پسر کوچک، متفکر و خود کفا بود. مبنای یک افسانة خانوادگی، او به کندی حرف میزد تا برای اندیشیدن به آنچه میخواهد بگوید صبر کند. خواهرش پشتکار و تمرکز او را در ساختن خانههای یا کارت به یاد میآورد.
در سال 1933، او به کارمندان انستیتیوی تازه تأسیس برای مطالعات پیشرفته در نیوجرسی پیوست او این جایگاه را برای تمام زندگیاش پذیرفت و تا لحظه مرگش آنجا بود. شاید بیشتر مردم انیشتین را به خاطر تساوی ریاضیاش دربارة ماهیت انرژی E=Mc2 بشناسند
انیشتین یک مقاله با یک درک جدید از ساختار نور نوشت. او بحث کرده بود که نور میتواند طوری عمل کند که گویی از ذرات مجزا و مستقل انرژی تشکیل شده است چیزی شبیه ذرات یک گاز. چند سال قبلMax Plancks اولین فرضیة گسستگی انرژی را بیان کرده بود اما انیشتین فراتر از اینها رفت. به نظر میرسد طرح انقلابی او، تئوری پذیرفته شده جهانی را که نور شامل امواج الکترومغناطیس نوسانی است، رد کرده است. اما انیشتین نشان داد که نور کوانتومی، به سخن او ذرات انرژی، میتوانند در توصیف پدیدههای مورد مطالعه توسط فیزیکدانهای تجربی کمک کنند. به عنوان مثال، او نشان داد که چگونه نور الکترونهای فلزات را دفع میکند
یک تئوری مصرف انرژی جنبشی وجود داشت که گرما را به صورت اثر حرکت دائمی توصیف میکرد. انیشتین راهی جدید برای امتحان عملی این تئوری پیشنهاد کرد. او گفت، اگر ذرات کوچک اما قابل رؤیت در یک مایع معلق شوند، بمباران بیقاعده توسط اتمهای نامرئی مایع باید سبب شود تا ذرات معلق به صورت بیثباتی به رقص در آیند و این باید از طریق میکروسکوپ قابل مشاهده باشد، و اگر حرکت پیشبینی شده دیده نشود کل تئوری جنبشی، مورد تهدید قرار خواهد گرفت. اما رقص تصادفی ذرات میکروسکوپی مشاهده شد. اکنون جزئیات حرکت شرح داده میشود. انیشتین، تئوری جنبشی را محکم کرد و او یک ابزار قدرتمند جدید برای مطالعه حرکت اتمها ساخته بود
سال شمار زندگی آلبرت انیشتین - تولد :در تاریخ 24 اسفند سال 1258 هجری شمسی ,در شهر اولم آلمان Ulm
- نام پدر: هرمان انشتین (1226-1281 ه. ش/وی 55 سال روی این سیاره زیست)
- نام مادر: پائولین کخ (1237-1299ه.ش/وی 63 سال روی این سیاره زیست.)
- مادر انشتین 11 سال از شوهرش هرمان جوانتر بود و آلبرت هنگامیکه پدرش 32 ساله و مادرش 21 ساله بود بدنیا آمد.
- هرمان یک مهندس برق بود که البته در کارهای اقتصادی زیاد وارد نبود.
- پائولین هم خانه دار بود و گهگاهی ویولن تدریس می کرد.
1259 : در یک سالگی، انشتین به همراه خانواده مونیخ هجرت کرد.
1260: در دو سالگی، خواهرش ماجا (ماریا - مریم) بدنیا آمد. (او در سال 1330 هجری شمسی در سن 70 سالگی از دنیا رفت.)
1267 : به مدرسه ی لوئیت پولد مونیخ وارد شد. (در سن 9 سالگی)
1273: در حالی که انشتین 15 ساله دانش آموز کلاس ششم بود، خانواده اش به ایتالیا هجرت کردند و انشتین در مدرسه ی شبانه روزی لوئیت پولد ماند.
1274 : انشتین 16 ساله به خانواده اش در پاویا ملحق شد و سپس به مدرسه ی کانتونال در شهر آرا واقع در سوئیس رفت.
1275: تابعیت آلمانی اش را رسما انکار کرد. و تابعیت سوئیس را پذیرفت. در هفده سالگی از مدرسه ی شهر آرا دیپلم گرفت و سپس در مرکز صنعتی فدرال ETH در شهر زوریخ در رشته ی ریاضی و فیزیک ثبت نام کرد.
1279: پس از چهار سال در سن 21 سالگی از مرکز صنعتی فدرال ETH فارغ التحصیل شد و دیپلما گرفت.
1280: در سن 22 سالگی شهروند سوئیس شد.
1281: در سن 23 سالگی در مؤسسه ای که امتیاز ثبت اختراعات را ارائه می کرد در شهر برن، استخدام شد. در این سال پدرش در سن 54 سالگی درگذشت.
1282: در سن 24 سالگی با میلوا ماریک (1254-1323/ وی 69 سال در این سیاره زندگی کرد) - که 4 سال بزرگتر از انشتین بود- ازدواج کرد. در آن زمان میلوا دختری 28 ساله بود. آنها دو پسر داشتند. هانس آلبرت (1283-1352/ وی 69 سال روی این سیاره زیست) که مهندسی مکانیک شاخه ی هیدرولوژی خواند و در کارش موفق بود. و ادوارد (1289-1344/وی 55 سال روی این سیاره زیست) و دچار بیماری شیزوفرنی علاج ناپذیری بود. آنها یک دختر هم داشتند بنام لیزرل (1281-نامعلوم؟) که قبل از ازدواج آنها از مادر و پدر دیگری بدنیا آمده بود و آنها او را به فرزند خواندگی قبول کردند. سرنوشت او نا معلوم است.
1284: در سن 26 سالگی، در مجله ی Annalen der Physik آلمان مقاله ی مربوط به کوانتومهای نور و اثر فوتوالکتریک، مقاله ی مربوط به حرکت براونی ذرات در نظریه ی اتمی ، مقاله ی نسبیت خاص، مقاله ی همسانی انرژی و جرم، مقاله ی نظریه ی کوانتومی برای مواد حالت جامد در رابطه با گرمای ویژه و مقاله ی اصول نسبیت عام که اذعان می کرد که گرانش همانند شتاب است، را بچاپ رساند.
1288: در سن 30 سالگی، در دانشگاه زوریخ دانشیار شد. کارهای بیشتری روی نظریه ی کوانتومی کرد.
1290: در سن 32 سالگی، در دانشگاه کارل - فردیناند در شهر پراگ استاد کامل شد. خمیدگی نور در نور ستاره ها را هنگام خورگرفت (خورشید گرفتگی) پیش نیبنی کرد. (هرچند که مقداری که پیش بینی کرد غلط بود.)
1291: در سن 33 سالگی، در ETH (مرکز صنعتی فدرال/ یعنی همانجایی که چهار سال درس خوانده بود و دیپلما گرفته بود) استاد کامل شد.
1293: در سن 35 سالگی، در دانشگاه برلین استا کامل شد. میلوا و فرزندانش را ترک کرد. این هنگامی بود که جنگ جهانی اول شروع شد.
1294: در سن 36 سالگی، "بیانیه ای به اروپائیان" را با دیگران هم امضا شد که طبق آن خود را از نظامیگری آلمان جدا می دانست. مقاله ی معادلات نسبیت عام را بچاپ رساند.
1295: در سن 37 سالگی، کتابی در رابطه با نسبیت عام بچاپ رساند. رئیس انجمن فیزیک آلمان شد. تکانه ی کوانتاهای نور را محاسبه کرد که در سال 1296 مقاله ای با همین عنوان در رابطه با شبیه سازی گذار اتمی بچاپ رساند.
1296: در سن 38 سالگی، مدیر مرکز قیصر- ویلهلم آلمان شد، (مؤسسه ای که تحقیقات آلمان را حمایت می کند.) مقاله ی معادلات کیهانشناسی با ثابت کیهانی را بچاپ رساند وانبساط جهان را از معادلات فوق استخراج کرد.
1297: هنگامی که 39 سال داشت، پایان جنگ جهانی اول و انقلاب در آلمان.
1298: در 40 سالگی، از میلوا طلاق گرفت و با الزا انشتین لووتنتال(دختر خاله اش) (1255-1315/که 60 سال روی این سیاره زندگی کرد) هنگامی که او 43 سال داشت، ازدواج کرد. الزا از شوهر سابقش دو دختر داشت. الیزه (1276-1313/که37 سال روی این سیاره زندگی کرد) و مارگوت (1278-1365/که 77 سال روی این سیاره زندگی کرد). هنگام ازدواج مادر این دو دختر با انشتین آنها به ترتیب 22 ساله و 20 ساله بودند. بنابر قانون این دو دختر فامیلی انشتین را پس از ازدواج اخذ کردند. در این سال خمیدگی نوری در یک خور گرفت (خورشیدگرفتگی) مشاهده شد.
1299: همزمان با 41 سالگی، اذهان عمومی، با تحریک ضد یهودها، به نظریه ی نسبیت عام و انشتین تاختند. در این سال مادرش در سن 63 سالگی در گذشت.
1300: در42 سالگی، اولین دیدارش از آمریکا.
1301: در 43 سالگی، کار بر روی نظریه ی میدانهای واحد. دیدار از کشورهای خاور دور. برنده ی جایزه ی نوبل در فیزیک "به پاس خدمات در فیزیک نظری و بویژه کشف قانونمندی اثر فوتو الکتریک."
1303: در 45 سالگی، افتتاح مرکز انشتین در برج انشتین در پوتزدام. چاپ مقاله ی نظریه ی بوز- انشتین (بوز فیزیکدان هندیست) در باب افت و خیزهای آماری.
1306: در سن 48 سالگی، آغاز بحث با نیلس بور (فیزیکدان اتریشی) در باب تفسیر نظریه ی کوانتومی، در پنجاهمین همایش سالوی.
1308: در سن 50 سالگی، مقاله ای برای اذهان عمومی در رابطه با وحدت نظریه ی میدان گرانشی و میدان الکترومغناطیسی بچاپ رساند.
1309: در سن 51 سالگی، دیدارش گشترده ای از آمریکا بخصوص در مرکز صنعتی کالیفرنیا داشت.
1311: در سن 53 سالگی، بعنوان استاد کامل در مرکز تحقیقات مطالعات پیشرفته ی پرینستون انتخاب شد. با رعایت این مسأله که بعنوان استاد نیمه وقت در دانشگاه برلین هم باشد.
1312: در سن 54 سالگی، نازیها در آلمان بر سر قدرت آمدند. انشتین ابتدا به انگلستان رفت و سپس از آنجا به آمریکا رفته و مقیم آمریکا شد.
1313: دختر اول الزا بنام الیزه انشتین درگذشت. در این سال انشتین 55 ساله بود.
1314: در سن 56 سالگی، چاپ مقاله ای بزبان انگلیسی تحت عنوان: "آیا توصیف مکانیک کوانتومی از حقیقت واقعی می تواند کامل باشد؟" بهمراه ب. پوذولسکی و نیلس بور که بحث بی انتهایی را روی تفسیر کوانتوم بوجود آورد.
1315: در سن 57 سالگی، مرگ همسرش الزا.
1318: در سن 60 سالگی، وقوع جنگ جهانی دوم. انشتین نامه ای به ریاست جمهوری آمریکا، روزولت، نوشت از احتمال ساخت بمب اتمی او را آگاه کرد.
1319: در سن 61 سالگی، تابعیت آمریکا را پذیرفت ولی تابعیت سوئیس را از دست نداد.
1323: همسر اول انشتین، میلوا ماریک در 69 سالگی گذشت. در این زمان انشتین 65 ساله بود.
1324: در سن 66 سالگی، بمباران اتمی هیروشیما و ناکازاکی. پایان جنگ جهانی دوم.
1325: در سن 67 سالگی، بعنوان سرگروه کمیته ی فوری دانشمندان اتمی خدمت کرد.
1327: در سن 69 سالگی، چاپ مقاله ی: "تعمیم نسبیت عام" بعنوان یک نمونه از تلاشها برای دست یابی به دیدگاه ریاضی جهانشمول برای نظریه ی میدانها.
1330: در سن 72 سالگی، خواهر انشتین در سن 70 سالگی در گذشت.
1331: در سن 73 سالگی، ریاست جمهوری به او پیشنهاد شد ولی او نپذیرفت.
1334: در 30 فروردین 1334 در سن 76 سالگی در بیمارستانی در شهر پرینستون بر اثر تصلب شرائین در گذشت.
ارشمیدس دانشمند و ریاضیدان یونانی در سال ۲۱۲ قبل از میلاد در شهر سیراکوز یونان چشم به جهان گشود و در جوانی برای آموختن دانش به اسکندریه رفت. بیشتر دوران زندگیش را در زادگاهش گذرانید و با فرمانروای این شهر دوستی نزدیک داشت. در اینجا سخن از معروفترین استحمامی است که یک انسان در تاریخ بشریت انجام داده است. در داستانها چنین آمده است که بیش از ۲۰۰۰ سال پیش در شهر سیراکوز پایتخت ایالت یونانی سیسیل آن زمان ارشمیدس مکانیکدان و ریاضیدان و مشاور دربار پادشاه یمرون یکی از معروفترین کشفهای خود را در خزینه حمام انجام داد. روزی که او در حمامی عمومی به داخل خزینه حمام پا نهاد و در آن نشست و حین این کار بالا آمدن آب خزینه را مشاهده کرد ناگهان فکری به مغزش خطور کرد. او بلافاصله لنگی را به دور خود پیچید و با این شکل و شمایل به سمت خانه روان شد و مرتب فریاد می زد: یافتم، یافتم به زبان یونانی Heureca! Heureca او چه چیزی یافته بود؟
پادشاه به او مأموریت داده بود راز کار جواهر ساز خیانتکار دربار او را کشف و او را رسوا کند. شاه هیرون بر کار جواهر ساز شک کرده بود و چنین می پنداشت که او بخشی از طلایی را که برای ساختن تاج شاهی به وی داده بود برای خود برداشته و باقی آن را با فلز نقره که بسیار ارزانتر بود مخلوط کرده و تاج را ساخته است. هرچند ارشمیدس می دانست که فلزات گوناگون وزن مخصوص متفاوت دارند ولی او تا آن لحظه این طور فکر می کرد ک مجبور است تاج شاهی را ذوب کند، آن را به صورت شمش طلا قالب ریزی کند تا بتواند وزن آن را با شمش طلای نابی به همان اندازه مقایسه کند. اما در این روش تاج شاهی نیز از بین می رفت، پس او مجبور بود راه دیگری برای این کار بیابد. در آن روز که در خزینه حمام نشسته بود دید که آب خزینه بالاتر آمد و بلافاصله تشخیص داد که بدن او میزان معینی از آب را در خزینه حمام پس زده و جابه جا کرده است.
او با عجله و سراسیمه به خانه بازگشت و شروع به آزمایش عملی این یافته کرد. او چنین اندیشید که اجسام هم اندازه، مقدار آب یکسانی را جابه جا می کنند ولی اگر از نظر وزنی به موضوع نگاه کنیم یک شمش نیم کیلویی طلا کوچکتر از یک شمش نقره به همان وزن است (طلا تقریباً دو برابر نقره وزن دارد) بنابراین باید مقدار کمتری آب را جابه جا کند. این فرضیه ارشمیدس بود و آزمایشهای او این فرضیه را اثبات کرد. او برای این کار نیاز به یک ظرف آب و سه وزنه با وزنهای مساوی داشت که این سه وزنه عبارت بودند از تاج شاهی، هم وزن آن طلای ناب و دوباره هم وزن آن نقره ناب. او در آزمایش خود تشخیص داد که تاج شاهی میزان بیشتری آب را نسبت به شمش طلای هم وزنش پس می راند ولی این میزان آب کمتر از میزان آبی است که شمش نقره هم وزن آن را جابه جا می کند. به این ترتیب ثابت شد که تاج شاهی از طلای ناب و خالص ساخته نشده بلکه جواهر ساز متقلب و خیانتکار آن را از مخلوطی از طلا و نقره ساخته است. به همین ترتیب ارشمیدس یکی از چشمگیرترین رازهای طبیعت را کشف کرد آن هم اینکه می توان وزن اجسام سخت را با کمک مقدار آبی که جابه جا می کنند اندازه گیری کرد. این قانون (وزن مخصوص) را که امروزه چگالی می گویند «اصل ارشمیدس» می نامند. حتی امروز هم هنوز پس از ۲۳ قرن بسیاری از دانشمندان در محاسبات خود متکی به این اصل هستند.
به هر حال ارشمیدس در رشته ریاضیات از ظرفیتهای هوشی بسیار والا و چشمگیری برخوردار بود. او منجنیقهای شگفت آوری برای دفاع از سرزمین خود اختراع کرد که بسیار سودمند افتاد. او توانست سطح و حجم جسمهایی مانند کره، استوانه و مخروط را حساب کند و روش نوینی برای اندازه گیری در دانش ریاضی پدید آورد. همچنین به دست آوردن عدد نیز از کارهای گرانقدر وی است. او کتابهایی درباره خصوصیات و روشهای اندازه گیری اشکال و احجام هندسی از قبیل مخروط منحنی حلزونی و خط مارپیچ، سهمی، سطح کره و استوانه می دانست. علاوه بر آن او قوانینی درباره سطح شیبدار، پیچ اهرم و مرکز ثقل کشف کرد.
ارشمیدس در مورد خودش گفته ای دارد که با وجود گذشت قرنها جاودان مانده و آن اینست: «نقطه اتکایی به من بدهید، من زمین را از جا بلند خواهم کرد.» عین همین اظهار به صورت دیگری در متون ادبی زبان یونانی از قول ارشمیدس نقل شده است اما مفهوم در هر دو صورت یکی است. ارشمیدس هم چون عقاب گوشه گیر و منزوی بود. در جوانی به مصر مسافرت کرد و مدتی در شهر اسکندریه به تحصیل پرداخت و در این شهر دو دوست صمیمی یافت یکی کونون (این شخص ریاضیدان قابلی بود که ارشمیدس چه از لحاظ فکری و چه از نظر شخصی برای وی احترام بسیار داشت) و دیگری اراتوستن که گرچه ریاضیدان لایقی بود اما مردی سطحی به شمار می رفت که برای خویش احترام خارق العاده ای قائل بود.
ارشمیدس با کونون ارتباط و مکاتبه دائمی داشت و قسمت مهم و زیبایی از آثار خویش را در این نامه ها با او در میان گذاشت و بعدها که کونون درگذشت ارشمیدس با دوسته که از شاگردان کونون بود مکاتبه می کرد.
یکی از روشهای نوین ارشمیدس در ریاضیات به دست آوردن عدد پی بود. وی برای محاسبه عدد پی، یعنی نسبت محیط دایره به قطر آن روشی به دست داد و ثابت کرد که عدد محصور ما بین و است. گذشته از آن روشهای مختلف برای تعیین جذر تقریبی اعداد به دست داد و از مطالعه آنها معلوم می شود که وی قبل از ریاضی دان هندی با کسرهای متصل یا مداوم آشنایی داشته است.
در حساب روش غیرعملی و چند عملی یونانیان را- که برای نمایش اعداد ازعلائم متفاوت استفاده می کردند- به کنار گذاشت و پیش خود دستگاه شماری اختراع کرد که به کمک آن ممکن بود هر عدد بزرگی را بنویسیم و بخوانیم.
دانش تعادل مایعات بوسیله ارشمیدس کشف شد و وی توانست قوانین آن را برای تعیین وضع تعادل اجسام غوطه ور به کار ببرد.
همچنین برای اولین بار برخی از اصول مکانیک را به وضوح و دقت بیان کرد و قوانین اهرم را کشف کرد.
در سال ۱۹۰۶ ج.ل. هایبرگ مورخ دانشمند و متخصص تاریخ ریاضیات یونانی در شهر قسطنطنیه موفق به کشف مدرک باارزشی شد. این مدرک کتابی است به نام «قضایای مکانیک و روش آنها» که ارشمیدس برای دوست خود اراتوستن فرستاده بود. موضوع این کتاب مقایسه حجم یا سطح نامعلوم شکلی با احجام و سطوح معلوم اشکال دیگر است که بوسیله آن ارشمیدس موفق به تعیین نتایج مطلوب می شد. این روش یکی از عناوین افتخار ارشمیدس است که ما را مجاز می دارد که وی را به مفهوم صاحب فکر جدید و امروزی بدانیم، زیرا وی چیز و هرچیزی را که استفاده از آن به نحوی ممکن بود به کار می برد تا بتواند به مسائلی که ذهن او را مشغول می داشتند حمله ور گردد. دومین نکته ای که ما را مجاز می دارد که عنوان «متجدد» به ارشمیدس بدهیم روشهای محاسبه اوست. وی دو هزار سال قبل از نیوتن و لایب نیتس موفق به اختراع حساب انتگرال شد و حتی در حل یکی از مسائل خویش نکته ای را به کار برد که می توان او را از پیش قدمان فکر ایجاد حساب دیفرانسیل دانست.
زندگی ارشمیدس با آرامش کامل می گذشت همچون زندگی هر ریاضیدان دیگری که تأمین کامل داشته باشد و بتواند همه ممکنات هوش و نبوغ خود را به مرحله اجرا درآورد. زمانی که رومیان در سال ۲۱۲ قبل از میلاد شهر سیراکوز را به تصرف خود درآوردند سردار رومی مارسلوس دستور داد که هیچ یک از سپاهیانش حق اذیت و آزار و توهین و ضرب و جرح این دانشمند و متفکر مشهور و بزرگ را ندارند با این وجود ارشمیدس قربانی غلبه رومیان بر شهر سیراکوز شد. او به وسیله ی سرباز مست رومی به قتل رسید و این در حالی بود که در میدان بازار شهر در حال اندیشیدن به یک مسئله ریاضی بود. میگویند آخرین کلمات او این بود: دایره های مرا خراب نکن. به این ترتیب بود که زندگی ارشمیدس بزرگترین دانشمند تمام دورانها خاتمه پذیرفت. این ریاضیدان بی دفاع هفتاد و پنج ساله در سال ۲۸۷ قبل از میلاد به جهان دیگر رفت.
دکتر علی اکبر جلالی، فوق دکترای برق و متخصص فناوری اطلاعات (IT) از دانشگاه ویرجینیای غربی آمریکا میباشند. در حال حاضر ایشان، قائم مقام پژوهشکده الکترونیک و عضو هیئت علمی دانشگاه علم و صنعت ایران و استادیار پاره وقت دانشگاه وست ویرجینیای غربی میباشند.
دکتر جلالی نظریه موج چهارم، عصر مجازی را در دنیا مطرح کردهاند و تا کنون چندین پروژه در سطح ملی در زمینه توسعه فناوری اطلاعات انجام دادهاند.
بخشی از خدمات ایشان به شرح ذیل است.
1- بانی شهر الکترونیک کیش
2- رئیس همایش جهانی شهرهای الکترونیکی و اینترنتی
3- طراح اولین مرکز جامع خدمات کاربردی اینترنت در ایران، ASP
4- بانی اولین روستای اینترنتی ایران شاهکوه که تا کنون نزدیک به 900 هزار نفر از سراسر جهان از طریق وب سایت از آن بازدید کردهاند و اغلب رسانههای جهان آنرا مورد تشویق قرار دادهاند.
5- بانی اولین کتابخانه مجازی روستائی در کشور
6- ارائه دهنده اولین درس مجازی بر روی شبکه اینترنت در ایران
7- یکی از فعالان توسعه فرهنگIT در کشور با ارائه بیش از 100 برنامه رادیو و تلویزیونی و بیش از 600 سخنرانی علمی و ارائه ده ها مقاله و مصاحبه در روزنامهها و مجلات علمی کشور
8- مجری سند راهبردی شهر الکترونیک مشهد با محوریت شهرداری
9- عضو مستقل یونسکو در آموزش و فناوری منطقه آسیا و اقیانوسیه
10- عضو کمیته آموزش مجازی کشور
11- عضو شورای پژوهشی آموزش و پرورش کشور
12- پژوهشگر و محقق نمونه سالهای 78 و 79 دانشگاه علم و صنعت ایران
13- استاد نمونه دانشکده برق دانشگاه علم و صنعت ایران در سالهای 76 و 75
14- عضو چندین انجمن علمی بین المللی و تخصصی
سمت | وظایف | نام و محل موسسه | مدت خدمت |
مشاور رییس و مدیرکل دفتر ریاست، روابط عمومی و بین الملل | مشاوره، سیاست گذاری، مدیریت و اجرا | دانشگاه علم و صنعت ایران | 1377 تا 1379 |
عضو شورای دانشگاه، شورای هماهنگی اجرائی دانشگاه و هیئت ممیزه دانشگاه | سیاست گذاری و ارزیابی علمی | دانشگاه علم و صنعت ایران | 1377 ادامه دارد |
معاون پژوهشی | تحقیق و مدیریت | پژوهشکده الکترونیک | 1377 ادامه دارد |
مدیر امور پژوهشی و بین الملل دانشگاه | پژوهش و همکاریهای علمی و بین المللی | معاونتپژوهشیدانشگاهعلموصنعت ایران | 1376 تا 1378 |
مدیر دورههای کوتاه مدت دانشگاه | برنامه ریزی | معاونتآموزشی دانشگاهعلموصنعت ایران | 1376 تا 1377 |
استادیار (عضو هیئت علمی) | آموزشی – پژوهشی | دانشکده برق-دانشگاهعلم و صنعت ایران | 1373 ادامه دارد |
مدیر گروه کنترل | اداره گروه کنترل | دانشکده برق-دانشگاهعلم و صنعت ایران | 1373 تا 1378 |
مدیر فوق برنامه | فرهنگی – دانشجوئی | دانشکده برق-دانشگاهعلم و صنعت ایران | 1373 تا 1373 |
مسئول مرکز کامپیوتر | توسعه شبکه کامپیوتر | دانشکده برق-دانشگاهعلم و صنعت ایران | 1373 تا 1378 |
مدیر دورههای کوتاه مدت مهندی برق | آموزش مدیران و کارشناسان صنایع | دانشکده برق-دانشگاهعلم و صنعت ایران | 1374 تا 1378 |
استادیار مهمان | آموزشی – تحقیقات | دانشکده برق-دانشگاهوست ویرجینیا- آمریکا | 1372 تا 1373 |
قائم مقام پژوهشکده الکترونیک | مدیریت و تحقیق | پژوهشکده الکترونیک | 1377 ادامه دارد |
پایتخت مجازی یعنی این که نیازی نیست که همه وزارتخانه ها در یک شهری مثل تهران متمرکز شوند و مجبور باشند دور هم به صورت فیزیکی جمع شوند. خودم اخیراً در کنفرانس بانک جهانی "واشنگتن DC" شرکت داشتم، ولی به صورت فیزیکی حضور نیافتم، بلکه از طریق ویدئو کنفرانسینگ در کنار بقیه افرادی که در کنفرانس بودند نشستم و سخنرانی کردم و اصلاً هم احساس نکردم که چون آنجا نبودم از بقیه کمتر شنیدم یا صحبت من را بقیه متوجه نشدند. اینها باید در کشور ما کم کم عادت شود و رواج پیدا کند.
کما ( آرش معماریان -1382 )
شادمهر آهنگسازی میکرد و نواختن ساز را از هر کاری بیشتر دوست داشت. ساز های تخصصی وی پیانو، گیتار و ویلن بوده و در نواختن ویلون تبحر خاصی دارد.
از 1376 وارد واحد موسیقی صدا و سیما شد و در آنجا مشغول به کار شد ولی کارهای او برای کسب مجوز مشکل داشتند.بعنوان اولین کار «معبود» را اجرا کرد و بعد از آن «بهار من» اولین کاست او بود.بهار من کاست بدون کلامی بود که شادمهر نوازندگی پیانو ،گیتار و ویلون را در آن بعهده داشت.
بعد از آن کاست «مسافر» به بازار آمد و تحولی در موسیقی پاپ کشور ایجاد شد که آثار آن برای همیشه به جا ماند.بعد از آن کاست «دهاتی» منتشر شد و باعث نمایان شدن فرق بین کارهای شادمهر و دیگران شد.در این راه همیشه مشکلات بسیار زیادی سر راه او قرار داشت و گرفتن مجوز برای کاری که نام شادمهر روی آن باشد مشکل شد، با وارد شدن شادمهر به سینما محبوبیت او صد چندان شد. او در دو فیلم سینمایی« پر پرواز و شب برهنه» بازی کرد و خود را در عرصه بازیگری هم مورد امتحان قرار داد . بازی در این فیلمها باعث افزایش حساسیت روی کارهای وی شد. پس از آن ، دوسال گرفتن مجوز برای کاست بعدی یعنی« آدم و حوا » ادامه پیدا کرد و شادمهر که دیگر عرصه را برای کار تنگ می دید رهسپار دیار غربت شد تا کسی نتواند جلوی پیشرفت او را سد کند و قصه پر پرواز را در زندگی خود تکرار کرد . شاید پر پرواز زنگ خطری بود برای آنهایی که اجازه راحت کار کردن را از امثال شادمهر سلب میکنند.
آدم و حوا و بعد از آن «خیالی نیست» بصورت غیر مجاز در ایران پخش شد و محبوبیت وی را بیش از پیش زیاد کرد تا هوادارانش با دور شدن او از وطن ، او را به خود نزدیک تر حس کنند و ا ز کارهای این نابغه موسیقی لذت ببرند. کاست بعدی با نام « آدم فروش» وارد بازار شد. با اینکه به دلایلی کاست قبل از پخش رسمی دست به دست پخش شد ولی این مسئله به فروش بالای این آلبوم لطمه ای وارد نساخت و آدم فروش با سبکی جدید و متفاوت طرفداران شادمهر را باز هم قافلگیر کرد.
در حال حاضر وی در تورنتو کانادا مشغول کار است و ار تباط خود را با وطن و هوادارانش همچنان حفظ می کند تا کاری باب میل جوانان ارائه دهد و جای خود را در قلب آنها حفظ کند.